بخشی از کتاب بی تی اس
بخشی از کتاب بیتیاس
شوگا میگه من اون وقتا دنیایی که میدیدم به معنی واقعی کلمه جهنم بود، من واقعا چیز زیادی نمیخواستم ما یه گروه بودیم در اوایل دهه بیست سالگیمون ما بینمون نوجوون هم بود چرا اینقدر ازمون متنفر بودن که اون کارو باهامون کردن؟ این حجم نفرت برای چی بود؟
جونگکوک میگه: من بودم و جین هیونگ و جیمین فکر کنم ما سه تا رفته بودیم که یه چیزي بخوریم و بقیه اعضا هم کمکم اومدن تا مشروب بخوریم ، اونجا اشفتگی کاملی دیده میشد ما باهم گریه میکردیم
درسته ما باهم کار میکنیم و این یه تجارته اما برای ما چیزی بیشتر از یه تجارته و اعضا برای من فقط همکار نیستن و نمیتونم اونارو ساده بگیرم چون برام خیلي ارزشمند هستن و ازشون واقعا ممنونم
جیمین درباره زمان تمدید قرارداد میگه چقدر اون تایم اوضاع بینشون بهم ریخته بوده و همشون عصبی و نگران بودن: حتی خود گروه تو موقعیت تقریبا خطرناکی بوده حتی این وسط صحبت از ساخت آلبوم جدیدم بود که چندبرابر استرس بهشون وارد میشده
طبق گفته کتاب
تهیونگ بعضی وقتا گریه میکرده و احساس گناه داشته چون نمیخواست که باری رو دوش بیتیاس باشه.
—"من نگران بودم که بخاطر من شکافهایی روی دیوار سنگین و پایدار بیتیاس بیفته. من نمیخواستم که از این آدمهای کامل عقب بیفتم"
خلاصه اینکه این کتاب درباره همه چی حرف میزنه و خوندنش خیلی چیزا رو میفهمونه
شوگا میگه من اون وقتا دنیایی که میدیدم به معنی واقعی کلمه جهنم بود، من واقعا چیز زیادی نمیخواستم ما یه گروه بودیم در اوایل دهه بیست سالگیمون ما بینمون نوجوون هم بود چرا اینقدر ازمون متنفر بودن که اون کارو باهامون کردن؟ این حجم نفرت برای چی بود؟
جونگکوک میگه: من بودم و جین هیونگ و جیمین فکر کنم ما سه تا رفته بودیم که یه چیزي بخوریم و بقیه اعضا هم کمکم اومدن تا مشروب بخوریم ، اونجا اشفتگی کاملی دیده میشد ما باهم گریه میکردیم
درسته ما باهم کار میکنیم و این یه تجارته اما برای ما چیزی بیشتر از یه تجارته و اعضا برای من فقط همکار نیستن و نمیتونم اونارو ساده بگیرم چون برام خیلي ارزشمند هستن و ازشون واقعا ممنونم
جیمین درباره زمان تمدید قرارداد میگه چقدر اون تایم اوضاع بینشون بهم ریخته بوده و همشون عصبی و نگران بودن: حتی خود گروه تو موقعیت تقریبا خطرناکی بوده حتی این وسط صحبت از ساخت آلبوم جدیدم بود که چندبرابر استرس بهشون وارد میشده
طبق گفته کتاب
تهیونگ بعضی وقتا گریه میکرده و احساس گناه داشته چون نمیخواست که باری رو دوش بیتیاس باشه.
—"من نگران بودم که بخاطر من شکافهایی روی دیوار سنگین و پایدار بیتیاس بیفته. من نمیخواستم که از این آدمهای کامل عقب بیفتم"
خلاصه اینکه این کتاب درباره همه چی حرف میزنه و خوندنش خیلی چیزا رو میفهمونه
۱.۳k
۱۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.