عاشق کبوتر بود

عاشقِ کبوتر بود !
میگفت پرنده‌ای "وفادار"تر از آن نیست .
رهایش که میکنی هرجا برود، خیالت راحت است که برمی‌گردد ...
فقط دو روز حواسش پرت شد ،
فقط دو روز فراموششان کرد ،
همه‌شان رفتند ،
همه‌شان گم شدند !
او دانه می‌ریخت اما دیر بود ،
هیچ کدامشان برنگشتند !
مشکل اینجاست ؛
ما یادمان رفته هیچ تعهدی یک‌طرفه نیست !
وفادار ترین کبوتر هم، برایِ ماندنش؛
دانه می‌خواهد ،
"توجه" می‌خواهد ،
"عشق" می‌خواهد ...
هیچ کبوتری ، ناچار به ماندن نیست ...
هیچ کبوتری !!!
دیدگاه ها (۷)

چای را که آوردی خودت هم بنشینمن چای قندپهلو دوست دارم...☕️✍🏼...

حال خوش

شهریور...بساط درست کردن خیار شور داخل حیاطعطر خوشِ سیر و سبز...

حالمان بهتر خواهد شد ...اگر دست برداریم از فردی که لیاقت محب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط