اما نیمشبی من خواهم رفت

اما نیم‌شبی من خواهم رفت؛
از دنیایی که مالِ من نیست، از زمینی که به بیهوده مرا بدان بسته‌اند.
و تو آن‌گاه خواهی دانست، خونِ سبزِ من! ــ
خواهی دانست که جای چیزی در وجودِ تو خالی‌ست.
و تو آنگاه خواهی دانست، پرنده‌ی کوچکِ قفسِ خالی و منتظرِ من! ــ
خواهی دانست که تنها مانده‌ای با روحِ خودت
و بی‌کسی‌ات را دردناک‌تر خواهی چشید زیرِ دندانِ غم‌ات:
غمی که من می‌برم
غمی که من می‌کشم...
و من،جاودانه به صورتِ دردی که زیرِ پوستِ توست مسخ گشته‌ام...
دیدگاه ها (۱۷۹)

🕯 هوا که اینگونه میشودمن میمانم و سرگردانی در خیابان های سرد...

برف تهران چهارراه پارک وی به عشششق انیس جووونم

🍂 ما دیر رسیدیم به هم...خیلی دیر...آنقدر که پاهایم...برای ر...

داشت ازم انتقام می گرفت...خوب میدونست که نادیده گرفتن "دوست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط