تا نگاهت میکنم حالم پریشان میشود

‌ ‌ تا نگاهت میکنم حالم پریشان میشود
دست وپایم همچو شاخ بید لرزان میشود

تانگاهم میکنی گویی درون سینه ام
لوح گرم دل تپشهایش دوچندان میشود

تانگاهت میکنم چشمان چون آیینه ام
رنگ خون میگیردو همسطح باران میشود

تانگاهم میکنی شب روز میگردد مرا
برق چشمان توام شمع شبستان میشود

تانگاهت میکنم نازت گران گردد ولی
تانگاهم میکنی یکباره ارزان میشود

پس نگاهم کن که محتاج نگاهی از توام
پس نگاهم کن که دردم ازتو درمان میشود


#ابوطالب_جوکار
دیدگاه ها (۳۴)

هیچ میـدانی؛ڪه من در قلب خـویش،نقشی از عـشق تو پنهان داشتـــ...

بی تو شـهریور من نسخه اے از پاییز استسی و یڪ روز قرار است ڪه...

"لای" مۅهایتـــــتنها نُتی ست ڪهاگر به دستـــــم بـرسدتمام م...

ڪـــی ز ســـــرم برون شـــــودیڪ نفـــــس آرزوے تــــــــــو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط