part 26
part 26
ا.ت ویو:
رسیدیم به مرکز خرید پیاده شدیم و رفتیم داخل چیزایی که لازم داشتیمو خریدیم و چند تا هم لباس زمستونی گرفتیم داشتیم میرفتیم بیرون که اکیپمون رو دیدم(همون یونگی، کوک، ته، جیمین،یونگ هی)
ا.ت:نگا کن بدون ما اومدن خوش گذرونی
بورا:به نظر من چون ما تنها دختر های این اکیپ هستیم نمی خواستن که دختر باهاشون باشه
ا.ت:عه اینطوریه؟ یه لحظه وایسا
یه پیام دادم توی گروه اکیپمون و ازشون که کجایین؟ و اوناهم جواب دادن خونه
ا.ت:پس باشه
همراه بورا رفتیم سمتشون حواسشون نبود ساعتمو گذاشتم روی شونه کوک
ا.ت:عه پس خونه اید؟
که همشون با تعجب بهم نگاه کردن
ا.ت:چیه؟ مگه خونه نبودین؟
کوک:امممم چیزه؟
ا.ت:چیزه؟
کوک:چیز چیزه دیگه
ا.ت:پس مارو می پیچونید آره؟
ته:خب راستش آره
که یکی زدم تو پاش
ا.ت:تا شما باشید مارو نپیچونید
جیمین:خب شما اینجا چیکار میکنید؟
نگاهمو که دادم بهش محو چشماش شدم خیلی زیبا بود باصدای مزاحم بورا به خودم اومدم
بورا:دختره گاو یه ساعته به چی زل زدی؟
ا.ت:هاا چی...آها هیچی خب چی میگفتین؟
جیمین:شما اینجا چیکار میکنید؟
پاکت هایی که دستم بود رو گرفتم بالا
ا.ت:معلوم نیست؟
یونگ هی:پس اومدین خرید
ا.ت:په نه
یونگی:خب حالا که هممون هستیم بیاید بریم شام بخوریم
بورا:من که موافقم
ا.ت:کسی از تو نظری نخواست
یونگی:ا.ت شما با چی اومدین؟
ا.ت:با ماشین
یونگی:خوبه پس تو با بورا برید به رستوران(اسمشو خودتون انتخاب کنید) تا ماهم بیایم
ا.ت:چشم امر دیگهای نیست؟
یونگی:نه دیگه(با خنده)
با بورا رفتیم سمت ماشین سوار شدیم و رفتیم همون جایی که یونگی لوکیشن داده بود.....
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای12
کامنت بالای24
منتظرم😎❤
ا.ت ویو:
رسیدیم به مرکز خرید پیاده شدیم و رفتیم داخل چیزایی که لازم داشتیمو خریدیم و چند تا هم لباس زمستونی گرفتیم داشتیم میرفتیم بیرون که اکیپمون رو دیدم(همون یونگی، کوک، ته، جیمین،یونگ هی)
ا.ت:نگا کن بدون ما اومدن خوش گذرونی
بورا:به نظر من چون ما تنها دختر های این اکیپ هستیم نمی خواستن که دختر باهاشون باشه
ا.ت:عه اینطوریه؟ یه لحظه وایسا
یه پیام دادم توی گروه اکیپمون و ازشون که کجایین؟ و اوناهم جواب دادن خونه
ا.ت:پس باشه
همراه بورا رفتیم سمتشون حواسشون نبود ساعتمو گذاشتم روی شونه کوک
ا.ت:عه پس خونه اید؟
که همشون با تعجب بهم نگاه کردن
ا.ت:چیه؟ مگه خونه نبودین؟
کوک:امممم چیزه؟
ا.ت:چیزه؟
کوک:چیز چیزه دیگه
ا.ت:پس مارو می پیچونید آره؟
ته:خب راستش آره
که یکی زدم تو پاش
ا.ت:تا شما باشید مارو نپیچونید
جیمین:خب شما اینجا چیکار میکنید؟
نگاهمو که دادم بهش محو چشماش شدم خیلی زیبا بود باصدای مزاحم بورا به خودم اومدم
بورا:دختره گاو یه ساعته به چی زل زدی؟
ا.ت:هاا چی...آها هیچی خب چی میگفتین؟
جیمین:شما اینجا چیکار میکنید؟
پاکت هایی که دستم بود رو گرفتم بالا
ا.ت:معلوم نیست؟
یونگ هی:پس اومدین خرید
ا.ت:په نه
یونگی:خب حالا که هممون هستیم بیاید بریم شام بخوریم
بورا:من که موافقم
ا.ت:کسی از تو نظری نخواست
یونگی:ا.ت شما با چی اومدین؟
ا.ت:با ماشین
یونگی:خوبه پس تو با بورا برید به رستوران(اسمشو خودتون انتخاب کنید) تا ماهم بیایم
ا.ت:چشم امر دیگهای نیست؟
یونگی:نه دیگه(با خنده)
با بورا رفتیم سمت ماشین سوار شدیم و رفتیم همون جایی که یونگی لوکیشن داده بود.....
ادامه دارد
شرط:
لایک بالای12
کامنت بالای24
منتظرم😎❤
۷.۷k
۲۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.