فرزند شهیدی میگفت

فرزند شهیدی میگفت:
بابای ماست خامنه ای.

پیرزنی در جنوب شهر میگفت:
ياور ماست خامنه ای.

جوانی در شمال شهر میگفت:
چه صبور است خامنه ای.

دشمن میگفت:
اعصاب ما را خرد کرده خامنه ای.

پدر شهید سعید شاهدی میگفت:
اینها باختند، برد کرده خامنه ای.

برادر شهید همت میگفت:
سلم لمن سالمکم خامنه ای.

مادر همت خواب “محمد ابراهیم” را دیده که میگوید:
حرب لمن حاربکم خامنه ای.

هر چه دشمن بیشتر فحش دهد، تو را زیباتر مدح میکنم خامنه ای
دیدگاه ها (۷)

حوالیِ صبــحآسمان را نـگاه کردمانگارکسوف شده بــود ! بی دلیل...

جان ایـــران! سلام آقـــا جــانجان به قربان جانـت ای سیـّد!ه...

زن و شوهری با کشتی به مسافرت رفتند. کشتی چند روز را آرام در ...

چه میشد گر مرا مادر از آن کوچه نمیبردی من آنجا را نمیدیدم تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط