.
.
از زبان یک زن:
زن ها دو دسته اند؛
دسته اول آنهایی هستند که توی پوسته زنانگیشان مانده اند، عشوه و ناز و ادا بلدند، دغدغه ذهنی آنها این است که مهمانی شهناز کدام لباس را بپوشند، دورهمی مریم موهایشان را هایلایت کنند یا نه، تولد پریسا حواسشان باشد که رنگ کفش و پیراهن و لاک ست باشد ...
آخر وقت هم یک مردی هست که برای این همه خستگی روزانه شان در آغوشش بگیرند، او را ببوسد، باز هم به او این اطمینان را دهد که من هستم، به من تکیه کن ... دسته دوم زن هایی هستند که خیلی وقت است یادشان رفته زن هستند
یادشان رفته توی راه رفتنشان، حرف زدنشان، تمام حرکات و رفتارشان، یکم ناز و کرشمه زنانه قاطی کنند
صبح ها ساعت کوکی بیدارشان میکند، کسی آنها را جایی نمیرساند، یا ایستاده اند منتظر تاکسی یا ماشین را روشن میکنند و راه می افتند، حواسشان هست که مردها فقط یا همکارند یا یک دوست مثل تمام زن های دیگر ؛
یاد گرفتند که به کسی تکیه نکنند، آخر شب هم خود را در آغوش خودشان میگیرند
به خودش عادت داده اند که منتظر شب بخیر گفتن کسی نباشند، یاد گرفته اند که تنها و یک تنه با همه مشکلاتشان بجنگند ...
این ها از روز اول اینگونه قوی نبودند، این ها یک روزی در قبل ترها حتما مردی حمایتشان نکرد، مردی عاشقشان نکرد، دلشان را پیش مردی که شاید بی معرفت بود، مردی که شاید نتوانست بماند، مردی که نصفه و نیمه او را رها کرد، جا گذاشته اند
گذر زمان و جبر روزگار این همه قدرت را به آنها داد ...
♦️نظر شما چیست؟
از زبان یک زن:
زن ها دو دسته اند؛
دسته اول آنهایی هستند که توی پوسته زنانگیشان مانده اند، عشوه و ناز و ادا بلدند، دغدغه ذهنی آنها این است که مهمانی شهناز کدام لباس را بپوشند، دورهمی مریم موهایشان را هایلایت کنند یا نه، تولد پریسا حواسشان باشد که رنگ کفش و پیراهن و لاک ست باشد ...
آخر وقت هم یک مردی هست که برای این همه خستگی روزانه شان در آغوشش بگیرند، او را ببوسد، باز هم به او این اطمینان را دهد که من هستم، به من تکیه کن ... دسته دوم زن هایی هستند که خیلی وقت است یادشان رفته زن هستند
یادشان رفته توی راه رفتنشان، حرف زدنشان، تمام حرکات و رفتارشان، یکم ناز و کرشمه زنانه قاطی کنند
صبح ها ساعت کوکی بیدارشان میکند، کسی آنها را جایی نمیرساند، یا ایستاده اند منتظر تاکسی یا ماشین را روشن میکنند و راه می افتند، حواسشان هست که مردها فقط یا همکارند یا یک دوست مثل تمام زن های دیگر ؛
یاد گرفتند که به کسی تکیه نکنند، آخر شب هم خود را در آغوش خودشان میگیرند
به خودش عادت داده اند که منتظر شب بخیر گفتن کسی نباشند، یاد گرفته اند که تنها و یک تنه با همه مشکلاتشان بجنگند ...
این ها از روز اول اینگونه قوی نبودند، این ها یک روزی در قبل ترها حتما مردی حمایتشان نکرد، مردی عاشقشان نکرد، دلشان را پیش مردی که شاید بی معرفت بود، مردی که شاید نتوانست بماند، مردی که نصفه و نیمه او را رها کرد، جا گذاشته اند
گذر زمان و جبر روزگار این همه قدرت را به آنها داد ...
♦️نظر شما چیست؟
۲.۱k
۱۵ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.