فکر کنم شهر از احساسش به آسمان گفته که چنین غرق در باران
فکر کنم شهر از احساسش به آسمان گفته که چنین غرق در باران عشقش شده است .سکوت کوچه برای شنیدن حرف هایشان چه تماشایی است ! دارند به اندازه تمام قصه های عاشقانه حرف می زنند و دل را می برند ...
پنجره را باز گذاشته ام و آن هوای احساسی به چهار دیواری روز های من هم سرک می کشد و تمام کلمات نشسته به دفتر را با خود همراه کرده که مرا از راه به در کند...
چینه دان احساس پر می شود و من نفسی تازه می کنم برای ادامه این راه...
از خدا پرسیدم چرا باران در بین پدیده ها متفاوت است ؟ گفت این حال دل توست که متفاوت است و باید همه پنج حس را ترکیب کنی و حسی جدید پیدا شود در قلبت به نام عشق
به گمانم خدا آنگاه که خواست قصه اولین عاشقان را بنویسد ، باران را خلق کرد به عنوان چاشنی شعر هایشان...🌷
ع.ع💓
۱۳۹۹/۸/۱۷
پنجره را باز گذاشته ام و آن هوای احساسی به چهار دیواری روز های من هم سرک می کشد و تمام کلمات نشسته به دفتر را با خود همراه کرده که مرا از راه به در کند...
چینه دان احساس پر می شود و من نفسی تازه می کنم برای ادامه این راه...
از خدا پرسیدم چرا باران در بین پدیده ها متفاوت است ؟ گفت این حال دل توست که متفاوت است و باید همه پنج حس را ترکیب کنی و حسی جدید پیدا شود در قلبت به نام عشق
به گمانم خدا آنگاه که خواست قصه اولین عاشقان را بنویسد ، باران را خلق کرد به عنوان چاشنی شعر هایشان...🌷
ع.ع💓
۱۳۹۹/۸/۱۷
۳.۰k
۱۶ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.