رمان عشق و یک غرور

رمان عشق و یک غرور


باجه ی روزنامه فروشی پربود از متقاضیان که صف بسته و منتظر بودندتا نوبت آنها فرارسد .
پس از طی صف طویل نکبت من رسید ، روزنامه ای از لیست قبول شدگان خریداری کرده و گوشه ای دنج گیرآوردم وبه خواندن سرگرم شدم صفحات قبول شدگان را تندتند
ورق زدم به نام فامیل نون که رسیدم به دقت اسامی را از نظر گزراندم آن چنان شور و التهاب داشتم که ..



http://dl.romansara.com/Eshgh%20o%20Yek%20Ghoror(www.romansara.com).apk
دیدگاه ها (۵)

نذر کرده امیک روزی که خوشحال تر بودمبیایم و بنویسم که زندگی ...

حضرت ادم وقتی داشت از بهشت بیرون میرفت:خدا گفت:نازنینم آدم ،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط