گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگ

گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک می‌شد و برمی‌گشت‌!
پرسیدن : چه می‌کنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می‌کنم و آن را روی آتش می‌ریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می‌آوری بسیار زیاد است و این آب فایده‌ای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که وجدانم می‌پرسد: زمانی که دوستت در آتش می‌سوخت تو چه کردی؟
پاسخ می‌دهم: هر آنچه از من بر می‌آمد!!
دیدگاه ها (۱۵)

عجـب دنیایسـتبی وفا باشـی شکـایت میڪنندبا وفـا باشـی خیانـت ...

کاش اینجا بودی، همین کنارِ خودم !و من یادم می‌رفت که :خسته‌ا...

به گمانم بزرگترین دارایی ِ زندگی آدمیزاد، همین انسانهای اطرا...

گاهی به روان‌ِتان استراحت دهید...استراحت از روزمرگی؛ از دوید...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط