در دیاری که در او نیست کسی یار کسی

در دیاری که در او ،نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد، به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ،ولی
نپسندید دل زار من ،آزار کسی

آخرش محنت جانکاه ،به چاه اندازد
هر که چون ماه ،برافروخت شب تار کسی

سودش این بس،که به هیچش بفروشندچومن
هر که با قیمت جان بود، خریدار کسی

سود بازار محبت ،همه آهِ سرد است
تا نکوشید پیِ گرمیِ بازار کسی

غیر آزار ندیدم ،چو گرفتارم دید
کس مبادا چو منِ زار ،گرفتار کسی

تا شدم خوار تو ،رشگم به عزیزان آید
بارالها، که عزیزی نشود خوار کسی

لطف حق، یار کسی باد که در دوره ی ما
نشود یار کسی ،تا نشود بار کسی

گر کسی را نفکندیم به سر، سایه چو گل
شکر ایزد ،که نبودیم به پا خار کسی...

شهریار
دیدگاه ها (۴)

مردی و نامردی جنسیت سرش نمی شودمعرفت که نداشته باشینامردی .....

هامیسی سنین الیندهکافی دی گوشیوی آلاسان الیوهبیر قیسا جومله ...

الماس از تراش و انسان از تلاش میدرخشد.صادق باش, هنگامیکه فقی...

نامه ای با اشک چشمانم نوشتم ، خوانده ای؟من هنوزم یاد تو هستم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط