کاش برگردی
#کاش_برگردی
ننه رقیه پسرت برگشت...😭
خۅݜآمَدے!بہوطنڪبوترِخونینباݪ
🔰زندگی نامه شهيد زکريا شيری به روايت مادر شهيد
□برگـے از ڪتاب:
«وقتی زکریا به خانه برگشت، دسته های عزاداری از جلوی خانه ما رد شده بودند.
من هنوز همان جا ایستاده بودم و گریه امانم نمی داد.
زکریا با دیدن گریه های من حالش گرفته شد. پرسید: «ننه رقیه برای چی داری گریه می کنی؟»
●با همان بغض گفتم: «وقتی به دنیا اومدی و همون بچگی مجبور شدم بفرستمت اتاق عمل، من تو رو نذر امام حسین علیه السلام کردم، آرزو دارم تورو وسط دسته های عزاداری ببینم. اون وقت این همه هیئت میاد از جلو در خونه ما رد میشه با دوستات رفتی دنبال بازی؟»
●گریه من و تلنگر صحبت هایم برکت نام امام حسین علیه السلام
زکریا را زمین زد،
خرد شد
و گویی دوباره از نو ساخته شد.
#شهدای_خان_طومان
#شهید_ذکریا_شیری🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
ننه رقیه پسرت برگشت...😭
خۅݜآمَدے!بہوطنڪبوترِخونینباݪ
🔰زندگی نامه شهيد زکريا شيری به روايت مادر شهيد
□برگـے از ڪتاب:
«وقتی زکریا به خانه برگشت، دسته های عزاداری از جلوی خانه ما رد شده بودند.
من هنوز همان جا ایستاده بودم و گریه امانم نمی داد.
زکریا با دیدن گریه های من حالش گرفته شد. پرسید: «ننه رقیه برای چی داری گریه می کنی؟»
●با همان بغض گفتم: «وقتی به دنیا اومدی و همون بچگی مجبور شدم بفرستمت اتاق عمل، من تو رو نذر امام حسین علیه السلام کردم، آرزو دارم تورو وسط دسته های عزاداری ببینم. اون وقت این همه هیئت میاد از جلو در خونه ما رد میشه با دوستات رفتی دنبال بازی؟»
●گریه من و تلنگر صحبت هایم برکت نام امام حسین علیه السلام
زکریا را زمین زد،
خرد شد
و گویی دوباره از نو ساخته شد.
#شهدای_خان_طومان
#شهید_ذکریا_شیری🌷
j๑ïท ➺ @sangarshohada🕊🕊
۲.۳k
۲۲ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.