بسم رب الشهداء
بسم رب الشهداء...
آخرین نوشته آقا مهدی...
"سید" تعریف می کرد میگفت...
داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با "مهدی" زیاد گوش کرده بودم و کلا برامون تکراری بود
برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمیاد خصوصا اینکه اون نوار مداحی " نوحه "باشه نه " روضه ''...
اما اون روز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار آن را گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم...
همین که داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم "مهدی" به پهنای صورتش داره اشک میریزه و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن...
در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد "مهدی" هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورد ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
بعد از عملیات این دفعه تنها به سوی ماشین برگشتم چون "مهدی" آسمانی شده بود در حال روشن کردن ماشین بودم که یکدفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که "مهدی" در حال نوشتن مطالبی روی اون بود
آخرین نوشته آقا "مهدی"
قطعه شعری در وصف حضرت "علی اکبر (ع)" مهدی" عاشق حضرت "علی اکبر (ع)" بود وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بزاریم.
فوری گفت: بگذارید گروهان حضرت "علی اکبر (ع)" حتی اسم هیات عزاداری محله ایشون هم به اسم "علی اکبر (ع)" هست وقتی می خواست "آقا" رو صدا بزنه می گفت:"شهزاده علی اکبر...
شهادت جامونده هاصلوات...
آخرین نوشته آقا مهدی...
"سید" تعریف می کرد میگفت...
داشتیم به منطقه عملیاتی اعزام می شدیم در راه یک نوار نوحه سینه زنی گذاشته بودم این نوار را با "مهدی" زیاد گوش کرده بودم و کلا برامون تکراری بود
برای همه معمول اینه که وقتی یک نواری تکراری می شه دیگه اون حس و حال و اشتیاق اولیه برای گریه کردن به وجود نمیاد خصوصا اینکه اون نوار مداحی " نوحه "باشه نه " روضه ''...
اما اون روز با روزهای دیگه فرق می کرد یک نواری که قبلا بیش از ده ها بار آن را گوش کرده بودیم در ماشین گذاشته بودم و به راهمون ادامه می دادیم...
همین که داشتم رانندگی می کردم متوجه شدم "مهدی" به پهنای صورتش داره اشک میریزه و گریه می کنه تو حال و هوای خودش بود بعد دیدم یک ورقه کاغذ برداشت و شروع کرد به نوشتن...
در حال نوشتن بود که به مقصد رسیدیم و وقتی ماشین ترمز کرد "مهدی" هم سرش را از اون برگه بلند کرد و اون رو روی داشبورد ماشین گذاشت و رفتیم برای عملیات...
بعد از عملیات این دفعه تنها به سوی ماشین برگشتم چون "مهدی" آسمانی شده بود در حال روشن کردن ماشین بودم که یکدفعه دیدم برگه ای کف ماشین افتاده اون رو برداشتم و نگاهش کردم بله همون برگه ای بود که "مهدی" در حال نوشتن مطالبی روی اون بود
آخرین نوشته آقا "مهدی"
قطعه شعری در وصف حضرت "علی اکبر (ع)" مهدی" عاشق حضرت "علی اکبر (ع)" بود وقتی ازش پرسیدم اسم گروهان ویژه خط شکنت رو چی بزاریم.
فوری گفت: بگذارید گروهان حضرت "علی اکبر (ع)" حتی اسم هیات عزاداری محله ایشون هم به اسم "علی اکبر (ع)" هست وقتی می خواست "آقا" رو صدا بزنه می گفت:"شهزاده علی اکبر...
شهادت جامونده هاصلوات...
- ۴.۱k
- ۱۲ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط