پارت

پارت ۵
این قسمت: دو همکار قدیمی.

از زبان سونیک
داشتم با تیلز حرف می زدم که یادم اومد امروز ساعت ۴ باید برم کلوب.
*در کلوب*
یه شربت آلبالو برداشتم و تا ته اون رو سر کشیدم. یهو یه مشت اومد تو صورتم و من بیهوش شدم.
*در خانه شدو*
وقتی بیدار شدم دیدم تو خونه شدو روی صندلی بسته شدم. همش تقلا می کردم که بالاخره طناب ها باز شدن.

از زبان شدو
شدو: بَه میبینم که بالاخره بیدار شدی. *یهو بوسیدمش*
نمی دونم اون لحظه چرا این کار رو کردم ولی دست خودم نبود. یه حس بدی اومد سراغم یاد آخرین حرفی که یلدا زد افتادم.
*یلدا: بابت دردسری که درست شد متاسفم.*
یعنی ممکنه تو دردسر افتاده باشه.
شدو: باید نجاتش بدیم.
سونیک: کی رو؟
شدو: یلدا اون تو دردسر افتاده.
دست سونیک رو کشیدم و شروع کردم به دویدن.

این داستان ادامه دارد.
دیدگاه ها (۱)

بیشترش امی و آخرش شدو. داستانشم میزارم.

اطلاعیه مهم

پارت ۴این قسمت: پدر یلدااز زبان یلدایلدا: *نفس نفس زدن* دیر ...

کیا داستان سونادویی می خوان؟ همین الان تو همین پست حاضری بزن...

رمان

خطوط موازی

تحت تعقیب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط