سلام وقت بخیر اینم رمانی که گفته بودم:
سلام وقت بخیر اینم رمانی که گفته بودم:
رمان تاوان عشق خلاصه: داستان درمورد دختری به اسم سهاست که وارد یه گروه سه نفرهی سه تا پسر(کامران_شهاب_حمید)میشه و...داستان جالبی میشه ژانر:عاشقانه_طنز نویسنده:زهرا چهرهنما قسمت اول "سها" تیپم واسه امشب خوبه نقاب مشکی تیشترت مشکی جین مشکی دستکش مشکی همه چی امادست ولی خیلی استرس دارم امشب اولین شبه دزدیمه خیلی امادم اما بازم استرس دارم نمیدونم چرا ولی خب دیگه دارم نمیشه کاریش کرد مگه دسته خودمه خو حمید داد زد:هوی کامی کوشی؟.کامی:حناق اینجام داشتم دنبال چراغ قوه میگشتم سها بیا اینجا کمربندتو برات ببندم.بی سر و صدا رفتم طرفش ادم مظلومی بودم اما اگه پاش میوفتاد شیطونو درس میدادم کمربندو دور کمر باریکم بست هر سه سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت مقصد مقصدمون یه فروشگاه بزرگ زنجیرهای بود بی سر و صدا ماشینو پارک کردیم و رفتیم روی پشت بوم حمید و کامی یه نگاه مرموز بهم کردنو...حمید:سها تو کوچولویی راحت رد می شی برو تو آ باریکلا.کامی:نه شاید اتفاقی براش افتاد بار اولشه من خودم میرم.حمید:بیشین بینیم بابا خو باید از همینجا شروع کنه دیگه.خودم خیلی بدم نمیومد امتحان کنم به ریسکش می ارزید چنگک طنابمو به لبهی کانال وصل کردم و خودم هم با احتیاط رفتم پایین روی پیشونیم عرق نشسته بود باید حسابی حواسمو جمع میکردم خودمو سبک کردمو اروم اروم رفتم پایین وقتی پامو پایین گذاشتم با بی سیم کوچیکی که به انگشتم وصل بود بهشون خبر دادم سها:خب رسیدم چند دقیقه وقت دارم؟.حمید:برقا رو قطع کردیم فقط ۴۵ دقیقه وقت داری برو تو اتاق کنترل گاو صندوق همونجاست.سها:باشه شهاب چی.یهو یکی دستشو گذاشت رو گردنمو تا اومدم جیغ بکشم جلوی دهنمو گرفت و منو کشید عقب شهاب:دستمو برمیدارم ولی جیغ نزنیا.همینکه دستشو برداشت یه کف گرگیه مشت مهمونش کردم شهاب:ااااخخخ چه کردی دختر.سها:چرا عین جن بسم الله ظاهر میشی؟هان؟هان؟هان؟.شهاب:بیشین بینیم بابا پاشو باید گاو صندوقو پیدا کنیم.چشمامو گرد کردمو گفتم:مگه گمشده؟.خندید و گفت:نه هنوز پیدا نشده.اینم دیوونستا تو همین لحظه صدای شکمم بلند شد شهاب چشماشو گرد کرد و اروم اروم خندید سها:کوفت خو گشنمه از استرس زیاد اینجوری شدم.شهاب:پولا رو که پیدا کردیم بیا خودتو بساز الان وقتش نی.به ناچار بلند شدم رفتم دنبالش رفتیم توی اتاق کنترل اتاق نسبتا بزرگی بود از اینجا به همه چیز دسترسی کامل داشت اول یذره دستگاها رو دستکاری کردیم که برامون دردسر نشه بعدش شروع به گشتن اتاق کردیم بعد ۱۰ دقیقه گشتن گفتم:بابا گشتم نبود نگرد نیس.شهاب:اخه باید همینجا باشه.منکه از زور خستگی دیگه نمیتونستم رو پا وایسم ولو شدم رو صندلیه جلوی مانیتورا صندلیو هُل دادم جلو پام گیر کرد به یه چیزی و دیوار با صدای تیکی رفت عقب شهاب:چطوری پیداش کردی؟.من:حرف نزن وقت نداریم.اروم اروم رفتیم سمت جلو تا رسیدیم به گاو صندوق بعد ۱۰ دقیقه دستکاری بالاخره باز شد شهاب پولا رو ریخت تو کولهاش و از اونجا بیرون رفتیم و همه چیزو به حالت اول در اوردیم من:شهاااااب.یه نگاه چپکی بهم کرد و گفت:هوم؟.سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم من:چیزه خب من...دوباره صدای شکمم بلند شد شهاب:اهان فهمیدم بریم.رفتیم سمت زنجیره ها هر چی لازم بود برای خونه برداشتیم بی سیمو به لبم نزدیک کردم من:حمید کامران.کامی:هومم.من:هومم و کوفت چجوری در شیم بیرون؟.کامی:همونجوری که اومدید تو.من:بابا الان وقت تموم میشه دزد گیرا صداشون در میشه مسخره بازی نکن.حمید:بده من بابا گرفته خوابیده خرس گنده الو سها؟.من:حمید جون ننت.حمید:اهان باشه باشه ببین اول برید زیر اولین دوربین سمت چپ اونجا یه دریچه داره درشو بردارید با کمک میله ها سُر بخورین بیاین پایین پایین که اومدین پشت میله چنتا پله هس اونا رو بیاید بالا میرسید به پشت بوم سوالی نیس؟.من:در قفله؟.حمید:داشتیم بازش میکردیم.من:خب؟.حمید:هیچی دیگه باز شد.من:دمت گرم.سریع رفتیم زیر دوبین دریچه رو برداشتیم از میله ها سُر خوردیم اومدیم پایین داشتیم از پله ها بالا میرفتیم که صدای شمارش معکوس اومد:10_9_8_7.منو شهاب یه نگاه به هم کردیم و ویژژژ دِ فرار خدا شاهده از میگ میگ تند تر میدُویدیم سریع درو باز کردیم بچه ها رو برداشتیم و فلنگو بستیم شهاب:حمید برووووو برووو.حمیدم که از ما بدتر چنان گاز میداد با خودم فکر کردم ممکنه هر لحظه یا پدال گاز از جاش کنده شه یا پای حمید خلاصه با هر بدبختیای که بود رسیدیم خونه منکه همون اول ولو شدم رو زمین شهاب:سها سها چیشدی؟.دستمو اوردم بالا من:هیچی فقط استرس بهم وارد شده.یه کم بعد لباسامونو عوض کردیم و نشستیم به شمردن پولا البته همشو منه بدبخت میشمردم اونا فقط دسته میکردن من:جمعا ۱۱ ملیون.حمید:ذِکی زدیم به کادون.کامی:ای بدک نیس.شهاب:ج
رمان تاوان عشق خلاصه: داستان درمورد دختری به اسم سهاست که وارد یه گروه سه نفرهی سه تا پسر(کامران_شهاب_حمید)میشه و...داستان جالبی میشه ژانر:عاشقانه_طنز نویسنده:زهرا چهرهنما قسمت اول "سها" تیپم واسه امشب خوبه نقاب مشکی تیشترت مشکی جین مشکی دستکش مشکی همه چی امادست ولی خیلی استرس دارم امشب اولین شبه دزدیمه خیلی امادم اما بازم استرس دارم نمیدونم چرا ولی خب دیگه دارم نمیشه کاریش کرد مگه دسته خودمه خو حمید داد زد:هوی کامی کوشی؟.کامی:حناق اینجام داشتم دنبال چراغ قوه میگشتم سها بیا اینجا کمربندتو برات ببندم.بی سر و صدا رفتم طرفش ادم مظلومی بودم اما اگه پاش میوفتاد شیطونو درس میدادم کمربندو دور کمر باریکم بست هر سه سوار ماشین شدیم راه افتادیم سمت مقصد مقصدمون یه فروشگاه بزرگ زنجیرهای بود بی سر و صدا ماشینو پارک کردیم و رفتیم روی پشت بوم حمید و کامی یه نگاه مرموز بهم کردنو...حمید:سها تو کوچولویی راحت رد می شی برو تو آ باریکلا.کامی:نه شاید اتفاقی براش افتاد بار اولشه من خودم میرم.حمید:بیشین بینیم بابا خو باید از همینجا شروع کنه دیگه.خودم خیلی بدم نمیومد امتحان کنم به ریسکش می ارزید چنگک طنابمو به لبهی کانال وصل کردم و خودم هم با احتیاط رفتم پایین روی پیشونیم عرق نشسته بود باید حسابی حواسمو جمع میکردم خودمو سبک کردمو اروم اروم رفتم پایین وقتی پامو پایین گذاشتم با بی سیم کوچیکی که به انگشتم وصل بود بهشون خبر دادم سها:خب رسیدم چند دقیقه وقت دارم؟.حمید:برقا رو قطع کردیم فقط ۴۵ دقیقه وقت داری برو تو اتاق کنترل گاو صندوق همونجاست.سها:باشه شهاب چی.یهو یکی دستشو گذاشت رو گردنمو تا اومدم جیغ بکشم جلوی دهنمو گرفت و منو کشید عقب شهاب:دستمو برمیدارم ولی جیغ نزنیا.همینکه دستشو برداشت یه کف گرگیه مشت مهمونش کردم شهاب:ااااخخخ چه کردی دختر.سها:چرا عین جن بسم الله ظاهر میشی؟هان؟هان؟هان؟.شهاب:بیشین بینیم بابا پاشو باید گاو صندوقو پیدا کنیم.چشمامو گرد کردمو گفتم:مگه گمشده؟.خندید و گفت:نه هنوز پیدا نشده.اینم دیوونستا تو همین لحظه صدای شکمم بلند شد شهاب چشماشو گرد کرد و اروم اروم خندید سها:کوفت خو گشنمه از استرس زیاد اینجوری شدم.شهاب:پولا رو که پیدا کردیم بیا خودتو بساز الان وقتش نی.به ناچار بلند شدم رفتم دنبالش رفتیم توی اتاق کنترل اتاق نسبتا بزرگی بود از اینجا به همه چیز دسترسی کامل داشت اول یذره دستگاها رو دستکاری کردیم که برامون دردسر نشه بعدش شروع به گشتن اتاق کردیم بعد ۱۰ دقیقه گشتن گفتم:بابا گشتم نبود نگرد نیس.شهاب:اخه باید همینجا باشه.منکه از زور خستگی دیگه نمیتونستم رو پا وایسم ولو شدم رو صندلیه جلوی مانیتورا صندلیو هُل دادم جلو پام گیر کرد به یه چیزی و دیوار با صدای تیکی رفت عقب شهاب:چطوری پیداش کردی؟.من:حرف نزن وقت نداریم.اروم اروم رفتیم سمت جلو تا رسیدیم به گاو صندوق بعد ۱۰ دقیقه دستکاری بالاخره باز شد شهاب پولا رو ریخت تو کولهاش و از اونجا بیرون رفتیم و همه چیزو به حالت اول در اوردیم من:شهاااااب.یه نگاه چپکی بهم کرد و گفت:هوم؟.سرمو انداختم پایین و با انگشتام بازی کردم من:چیزه خب من...دوباره صدای شکمم بلند شد شهاب:اهان فهمیدم بریم.رفتیم سمت زنجیره ها هر چی لازم بود برای خونه برداشتیم بی سیمو به لبم نزدیک کردم من:حمید کامران.کامی:هومم.من:هومم و کوفت چجوری در شیم بیرون؟.کامی:همونجوری که اومدید تو.من:بابا الان وقت تموم میشه دزد گیرا صداشون در میشه مسخره بازی نکن.حمید:بده من بابا گرفته خوابیده خرس گنده الو سها؟.من:حمید جون ننت.حمید:اهان باشه باشه ببین اول برید زیر اولین دوربین سمت چپ اونجا یه دریچه داره درشو بردارید با کمک میله ها سُر بخورین بیاین پایین پایین که اومدین پشت میله چنتا پله هس اونا رو بیاید بالا میرسید به پشت بوم سوالی نیس؟.من:در قفله؟.حمید:داشتیم بازش میکردیم.من:خب؟.حمید:هیچی دیگه باز شد.من:دمت گرم.سریع رفتیم زیر دوبین دریچه رو برداشتیم از میله ها سُر خوردیم اومدیم پایین داشتیم از پله ها بالا میرفتیم که صدای شمارش معکوس اومد:10_9_8_7.منو شهاب یه نگاه به هم کردیم و ویژژژ دِ فرار خدا شاهده از میگ میگ تند تر میدُویدیم سریع درو باز کردیم بچه ها رو برداشتیم و فلنگو بستیم شهاب:حمید برووووو برووو.حمیدم که از ما بدتر چنان گاز میداد با خودم فکر کردم ممکنه هر لحظه یا پدال گاز از جاش کنده شه یا پای حمید خلاصه با هر بدبختیای که بود رسیدیم خونه منکه همون اول ولو شدم رو زمین شهاب:سها سها چیشدی؟.دستمو اوردم بالا من:هیچی فقط استرس بهم وارد شده.یه کم بعد لباسامونو عوض کردیم و نشستیم به شمردن پولا البته همشو منه بدبخت میشمردم اونا فقط دسته میکردن من:جمعا ۱۱ ملیون.حمید:ذِکی زدیم به کادون.کامی:ای بدک نیس.شهاب:ج
۴۰۹.۶k
۲۲ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.