ورود امام زمان ممنوع!!!
ورود امام زمان ممنوع!!!
شیشه های مشروب راسفارش داده ام،خداکندتافرداآماده شوند...
بهترین تالارشهررا آذین بسته ام،
خوبی این تالاراین است که کاری ندارند مجلس مختلط باشدیاجدا!!
چندتاازدوستانم که خوب میرقصندحتمابایدباشندتامجلس گرم شود...
شوخی نبودکه،شب عروسی بود!!
همان شبی که هزارشب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند...
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهرمحرم میشود!
این را ازفیلم هایی که درفضای سبزداخل شهرمیگیرندفهمیدم!!
همان شبی که فراموش میشودعالم محضرخداست...
آهان یادم آمد،
این تالارمحضرخدانیست،تامیتوانیدمعصیت کنید!!
همان شبی که دامادهم آرایش میکند...
همه وهمه آمدندحتی خان دایی...
اماای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارندبرما...!!
مگرمیشوداونباشد؟!
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود...
به تالارکه رسیدسردرتالارنوشته بودند:ورودامام زمان ممنوع!!
دورترهاایستادوگفت دخترم عروسیت مبارک ولی...
ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم...
مگرمیشودشب عروسی دخترپدرنیاید؟!من آمدم اما...
گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعاکرد...
چه ظالمانه یادمان میرودکه هستی!
ماکه روزیمان راازسفره تومیبریم ومیخوریم،باشیطان میپریم ومی گردیم...
میدانم گناه هم که میکنیم،بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی!!
ماحواسمان پرت است که فراموش میکنیم شمارا...
اماشماخوب یادمان میکنی...
((اللّهم عجّل لولیّک الفرج))
شیشه های مشروب راسفارش داده ام،خداکندتافرداآماده شوند...
بهترین تالارشهررا آذین بسته ام،
خوبی این تالاراین است که کاری ندارند مجلس مختلط باشدیاجدا!!
چندتاازدوستانم که خوب میرقصندحتمابایدباشندتامجلس گرم شود...
شوخی نبودکه،شب عروسی بود!!
همان شبی که هزارشب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند...
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهرمحرم میشود!
این را ازفیلم هایی که درفضای سبزداخل شهرمیگیرندفهمیدم!!
همان شبی که فراموش میشودعالم محضرخداست...
آهان یادم آمد،
این تالارمحضرخدانیست،تامیتوانیدمعصیت کنید!!
همان شبی که دامادهم آرایش میکند...
همه وهمه آمدندحتی خان دایی...
اماای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارندبرما...!!
مگرمیشوداونباشد؟!
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود...
به تالارکه رسیدسردرتالارنوشته بودند:ورودامام زمان ممنوع!!
دورترهاایستادوگفت دخترم عروسیت مبارک ولی...
ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم...
مگرمیشودشب عروسی دخترپدرنیاید؟!من آمدم اما...
گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعاکرد...
چه ظالمانه یادمان میرودکه هستی!
ماکه روزیمان راازسفره تومیبریم ومیخوریم،باشیطان میپریم ومی گردیم...
میدانم گناه هم که میکنیم،بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی!!
ماحواسمان پرت است که فراموش میکنیم شمارا...
اماشماخوب یادمان میکنی...
((اللّهم عجّل لولیّک الفرج))
۱.۴k
۱۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.