Cookie ct : کوکی شُکلاتیم🍫🌙
دریا: اخ خفم کردیی
یکم بغلشو شل کرد و به چشم هاش نگاه کردم
دریا:اگه ترو نداشتم چیکار میکردم
کامیار:من باید اینو بگم نه تو
دریا:حالا خیلی گشنمه چی داریم؟
کامیار:الان از بیرون غذا سفارش میدم
از بغلش امدم بیرون ک گوشه لبمو بوسید،رفتم لباس هامو عوض کردم،کامیارهم لباس هاشو عوض کرد،نشستیم یک فیلم زدیم و شروع کردیم به نگاه کردن،صدای زنگ امد ک غذامون اوردن
کامیار: صدرا زنگ زد گفت با مبینا بحثت شده هوم؟
دریا: اره بابا داستانش طولانی
کامیار: بگو میشنوم اگر دوست داری
دریا: ظهر زنگ زده بعد ۳ماه توجه کن کامیار بعد از ۳ ماه بهم میگه خونه ی بچه هامو بیارم تا شب نگهداری منم گفتم نه ناراحت شد گوشی رو قطع کرد منم زنگ زدم بهش گفتم ک موقع ک کامیار تو کما بود بهم یک زنگ نمزدی حالا بپرسی حالا ک کارت پیش من گیر کرده زنگ میزنی بابا ایول اونم گفت باشه، و بلاکم کرد، خب تو به نظرت حق با من یااون؟
کامیار:خوب میتونستی یک جور دیگ بگی
دریا: ای بابا خب چجوری
کامیار:ولش کن غذاتو بخور
دریا: به صدرا همین حرف هایی ک زدم بگو خود صدرا عاقل میفهمه
کامیار: غذاتو بخور
خوردیم و ظرف هارو جمع کردیم و رفتیم بخوابیم، دراز کشیدم ک کامیار امد از پشت بغلم کرد
کامیار: حیف ک دکتر گفته تا موقع ازمایش کاری باهات نکنم
دریا:منم خودم تعجب کرده بودم ک تو چراا هیچ کاری نکردی
کامیار: یعنی اینقدر وضعم خرابه؟
دریا: بله
کامیار: دکتره بوس گفت اشکال نداره
رومو طرف خودش کرد و شروع کرد به بوسیدن من
(فردا)
صبح داشتم یک خواب خیلی بدی میدیدم ک با صدای زنگ گوشی کامیار بلند شدم
دریا: کامیار پاشو گوشیت داره زنگ میخوره
کامیار: خوابم میاد ولم کن
دریا: پاشو دوساعته خودشو کشت
کامیار بلند شد و گوشیشو جواب داد یک چیزی درمورد شرکت گفت و قطع کرد و گرفت خوابید،منم تا امدم بلندشم دستمو گرفت
کامیار:کجا
دریا: میخوام پاشم برم کارمو بکنم
کامیار: کوکی من امروز سرکار نرفتم میخوام بخوابم خودت ک میدونی وقتی تو کنارم باشی خوابم نمبیره بیا بخاطر من امروز تا ظهر بخوابیم
دریا: باشه بزار برم دستشویی میام
رفتم دستشویی و بعد رفتم تو بغل کامیار خوابیدم
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.