بسم رب الشهداء

بسم رب الشهداء...



قسمتی از دلنوشته دختر شهید مدافع حرم حاج حمید مختاربند (ابوزهرا)

پدر عزیزم تا ابد به وجود نازنینت افتخار می کنم که ابوزهرای قهرمان من خواهی ماند و من تا زنده ام قصه ی شجاعت و غیرتت را با غرور برای نوه هایت تعریف می کنم،
برای محمد حسن یک ساله که حالا تو را از روی عکسهایت می شناسد...

لالایی شبانه ام برای او قصه نبرد دلاورانه توست آنگاه که مثل شیر در دل شغالهای پست تکفیری حمله ور شدی تا جسم مجروح و شکنجه شده ی همرزمت را نجات دهی،
همانجا بود که سینه ات هدف گلوله قرار گرفت و با ندای یا حسین در آغوش امامت جان دادی و شهید شدی...

پدر خوبم دلم از دوری تو خون می گرید ولی دلخوشم به وعده ای که در آخرین صحبت هایت به من دادی آنوقت که گفتی:
دوست دارم تا زنده ام تو را به زیارت حضرت زینب(س) بیاورم...

من گفتم : این چه حرفیست اگر همه بخواهید شهید بشوید آنوقت اماممان می آید از نبودنتان دلگیر می شود و تو پاسخ دادی :
ما برمی گردیم و من مطمئنم که برمی گردی.
می آیی تا بار دیگر سرباز امام زمانمان (عج) باشی و در رکاب او و نائب بر حقش انتقام خونهای شیعیان و مظلومان تاریخ را بگیری...


شهادت:1394/7/20
مزارع الامل قنیطره...
اهل استان خوزستان شهرستان شوشتر...
دیدگاه ها (۱)

بسم رب الشهداء...شهیدمدافع حرم حاج سیدمحمودهاشمی...خاطره ای ...

بسم رب الشهداء...شهید مدافع حرم علی یزدانی... علاقه شهید به ...

بسم رب الشهداء...زندگی نامه و خاطرات شهید مدافع حرم ابوالفضل...

بسم رب الشهداء...شهیدمحسن حیدری:::چند سالی بود در شب 22 بهمن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط