سناریو سگ های ولگرد بانگو

سناریو سگ های ولگرد بانگو
پارت ۸

از زبون نویسنده:
امیلیا رفت تو خونه و درو با عصبانیت بست
یومه هم که مدام سعی داشت آرومش کنه بعد از ده دقیقه که امیلیا آروم شد به یومه گفت
امیلیا: یومه بیا تکالیف فردا رو انجام بدیم

یومه : باشه الان....

همینطوری که یومه داشت حرف می‌زد گوشیش زنگ خورد و رفت گوشی رو برداشت دید مامانشه

یومه : بله مامان چی شده ؟

مامانش با استرس: یومه ، عزیزم یه لحظه میای خونه

یومه : چی شده مامان چرا صدات یجوری شده؟

مامانش: چیزی نیست تو بیا

یومه بدون تلف کردن وقت دوید سمت خونه امیلیا هم چون نگران بود دنبال یومه رفت

(از زبون دازای )

چویا درو روم بست میخواستم به امیلیا بگم اجازه میده برم داخل دیدم اعصابش خورده هیچی نگفتم رفتم سمت مغازه
یدونه کیک برا خودم گرفتم
از اونجا که چویا وقتی منو میندازه بیرون تا ۲ ساعت درو روم باز نمیکنه همیشه کارتم تو جیبمه
از مغازه اومدم بیرون دیدم دوست امیلیا دوید رفت سمت خونشون و امیلیا با نگرانی چنتا خونه عقب تر دنبال یومه داره میدوه

از زبون نویسنده:

دازای همونجا وایساد ببینه چه خبره
یومه رفت تو خونه و دو تا مرد رو دید که بالا سر مامانش با تفنگ وایسادن و باباش هم تبق معمول دازه مشروب میخوره و مسته

باباش گفت: بفرما دیدید من سر قولم هستم
حالا شما هم سر قولتون بمونید و پولمو بهم بدید

یومه خوشکش زده بود و نمی‌دونست چی بگه
همون موقع امیلیا که همه چیو شنیده بود داد زد
امیلیا: اینجا چه خبره

بابای یومه : تو کی هستی

امیلیا : من دوست یومه هستم

بابای یومه : اگر اصرار داری بدونی بهت میگم ولی بعدش از اینجا برو

من دخترمو به یه گروه خلافکاری فروختم
تازه مادرش هم راضیه

یومه یک دفعه گفت : مامان بابا داره چی میگه؟

مامانش : متعصفم ولی ما خیلی قرض داشتیم این فکر بابات بود
دازای که از پشت دیوار همه چیزو شنیده بود اومدو.........

خب چطور شده ؟
ادامه سناریو شیطان کش هم بزارم؟
دیدگاه ها (۰)

۱ مرسی۲ تو هم خیلی خوبی

بچه ها دنبالش کنید اینم ایدیش : https://wisgoon.com/othyuh15

خودم:https://wisgoon.com/nami9۱(آیدی سابق )ایتامون : https:/...

زود بگید میخوام یکیشو بزارم

پارت ۷ ( یک قلب بیرون از تن )ویو چویاوقتی آتسوشی اینو گفت تر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط