غمش در نهانخانه ی دل نشیند

غمش در نهانخانه ی دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند،
به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه‌ام ناقه در گل نشیند
خلد گر به پا خاری، آسان برآرم
چه سازم به خاری که در دل نشیند؟
پی ناقه‌اش رفتم آهسته ترسم
غباری به دامان محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
عجب نیست خندد اگر گل به سروی
که در این چمن پای در گل نشیند
به‌نازم به بزم محبّت که آنجا
گدایی به شاهی مقابل نشیند
طبیب، از طلب در دو گیتی میاسا
کسی چون میان دو منزل نشیند؟ #«طبیب اصفهانی» #بخون
دیدگاه ها (۱)

هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند، بطریقت...

چون قلم اندر نوشتن می‌شتافتچون به عشق آمد قلم بر خود شکافتعق...

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی در روستای حارث‌آباد بیهق در نزدی...

گل از خوبی به مه گویند مانَد ؛ ماه با خورشیدتو آن ابری که عط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط