هیونگ !
_هیونگ !
_بله
_اربا...تهیونگ شی گفت امشب من براش غذا درست کنم
_چیی؟؟
چیزی نگفتمو فقط به صورتش نگاه کردم
_مگه بلدی؟؟
_خب نه منم به خاطر همین بهت گفتم اون دیوونه معلوم نیست چیا از من میخواد
_اون دیوونه؟منظورت تهیونگه؟؟
سرمو به نشونه اره تکون دادم
_چرا بهش میگی دیوونه مگه باهم دعواتون شده؟
_نه !
_واقعا؟؟
_اره
_پس چرا بهش میگی دیوونه؟؟ها؟جوابمو درست و حسابی ندی خودم از دستتو میگیرم از این عمارت میارم بیرون
_باشه هیونگ چرا عصبی میشی !!وقتی با شوگا شی اومدیم تو عمارت یه خرگوش تو همین سالن بود
که تهیونگ میخواست اونو بده سگابخورن منم ازش گرفتمش به خاطر همین بهش میگم دیوونه اخه خرگوشو مینندازن جلو سگ
_اها
ای وای خرگوشم کوووو وای خرگوشکمممم
حتما باید زیر همین مبال باشه.
دویدم و زیر تک تکشونو گشتم
_چیشده
_اینجا نیست !!
_چی اینجا نیست؟؟
_خرگوشم
شاید تهیونگ انداخته اتش جلو سگا وای نه ..
با هجوم اوردن این افکار به ذهنم نتونستم اشکامو کنترل کنم
_هیی پسر چرا داری گریه میکنی ؟؟
_هیونگ خرگوشم حتما تهیونگ اونو انداخته جلو سگا حالامن چه خاکی تو سرم بریزم ؟
(سوم شخص )
کوکی همین جور درحال گریه کردن بود که یهویی در عمارت باز شد و تهیونگ وشوگا اومدن تو.
(شوگا)چیشده جیمین ؟؟کتکش زدی؟؟
(جیمین )اخه من دست بزن دارم؟؟داره به خاطر خرگوشش گریه میکنه شماها ندیدینش؟؟
(تهیونگ)منظورت اینه ؟؟
تهیونگ دستش رو به سمت جیمین دراز کرد و خرگوش سفیدی که تو دستاش بود رو نشونش داد
_کجا بود؟؟
_تو حیاط
جیمین خرگوش رو از دست تهیونگ گرفت و به سمت کوکی برد
_بیا کوکی پیدا شد
_آه اینجایی خداروشک..ر
نفس عمیقی کشید و خرگوشو بغلش کرد.
_کجا بود؟
_پیش تهیونگ گفت از حیاط اورده اتش
_اها
از جاش بلند شد و سمت تهیونگ رفت
_مرسی تهیونگ شی که اوردیش
تعظیم کرد و خواست به سمت اشپزخونه بره که صدای تهیونگ رو شنید
_کجا؟
_میرم شام درست کنم
_الازم نیست امشب اشپزغذارو درست میکنه
_چرا؟؟
_چون ارایشگر خبر کردم
جیمین که با شنیدن این حرف متعجب شده بود زودتر از
جونگ کوک گفت
_چرا؟ارایشگربرای چی؟
تهیونگ باشینیدن این سوال از زبون جیمین یکم جا خورد اخه نمیتونست دلیل اصلی رو بگه شوگاهم وقتی سردرگمی تهیونگ رو دید شروع کرد به حرف زدن
_اووم من پیشنهاد دادم گفتم موهاشو رنگ کنه هم یکم تغییر میکنه هم برای روحیه اش خوبه
کوکی که متقاعد شده بودو دنیال فرصتی بود تا باهیونگش تنها باشه با خوشحالی اومد سمت جیمین و دستش رو گرفت
ببخشید دیر فرستادم نظر و کامنت یادتون نره🥂💦😐
_بله
_اربا...تهیونگ شی گفت امشب من براش غذا درست کنم
_چیی؟؟
چیزی نگفتمو فقط به صورتش نگاه کردم
_مگه بلدی؟؟
_خب نه منم به خاطر همین بهت گفتم اون دیوونه معلوم نیست چیا از من میخواد
_اون دیوونه؟منظورت تهیونگه؟؟
سرمو به نشونه اره تکون دادم
_چرا بهش میگی دیوونه مگه باهم دعواتون شده؟
_نه !
_واقعا؟؟
_اره
_پس چرا بهش میگی دیوونه؟؟ها؟جوابمو درست و حسابی ندی خودم از دستتو میگیرم از این عمارت میارم بیرون
_باشه هیونگ چرا عصبی میشی !!وقتی با شوگا شی اومدیم تو عمارت یه خرگوش تو همین سالن بود
که تهیونگ میخواست اونو بده سگابخورن منم ازش گرفتمش به خاطر همین بهش میگم دیوونه اخه خرگوشو مینندازن جلو سگ
_اها
ای وای خرگوشم کوووو وای خرگوشکمممم
حتما باید زیر همین مبال باشه.
دویدم و زیر تک تکشونو گشتم
_چیشده
_اینجا نیست !!
_چی اینجا نیست؟؟
_خرگوشم
شاید تهیونگ انداخته اتش جلو سگا وای نه ..
با هجوم اوردن این افکار به ذهنم نتونستم اشکامو کنترل کنم
_هیی پسر چرا داری گریه میکنی ؟؟
_هیونگ خرگوشم حتما تهیونگ اونو انداخته جلو سگا حالامن چه خاکی تو سرم بریزم ؟
(سوم شخص )
کوکی همین جور درحال گریه کردن بود که یهویی در عمارت باز شد و تهیونگ وشوگا اومدن تو.
(شوگا)چیشده جیمین ؟؟کتکش زدی؟؟
(جیمین )اخه من دست بزن دارم؟؟داره به خاطر خرگوشش گریه میکنه شماها ندیدینش؟؟
(تهیونگ)منظورت اینه ؟؟
تهیونگ دستش رو به سمت جیمین دراز کرد و خرگوش سفیدی که تو دستاش بود رو نشونش داد
_کجا بود؟؟
_تو حیاط
جیمین خرگوش رو از دست تهیونگ گرفت و به سمت کوکی برد
_بیا کوکی پیدا شد
_آه اینجایی خداروشک..ر
نفس عمیقی کشید و خرگوشو بغلش کرد.
_کجا بود؟
_پیش تهیونگ گفت از حیاط اورده اتش
_اها
از جاش بلند شد و سمت تهیونگ رفت
_مرسی تهیونگ شی که اوردیش
تعظیم کرد و خواست به سمت اشپزخونه بره که صدای تهیونگ رو شنید
_کجا؟
_میرم شام درست کنم
_الازم نیست امشب اشپزغذارو درست میکنه
_چرا؟؟
_چون ارایشگر خبر کردم
جیمین که با شنیدن این حرف متعجب شده بود زودتر از
جونگ کوک گفت
_چرا؟ارایشگربرای چی؟
تهیونگ باشینیدن این سوال از زبون جیمین یکم جا خورد اخه نمیتونست دلیل اصلی رو بگه شوگاهم وقتی سردرگمی تهیونگ رو دید شروع کرد به حرف زدن
_اووم من پیشنهاد دادم گفتم موهاشو رنگ کنه هم یکم تغییر میکنه هم برای روحیه اش خوبه
کوکی که متقاعد شده بودو دنیال فرصتی بود تا باهیونگش تنها باشه با خوشحالی اومد سمت جیمین و دستش رو گرفت
ببخشید دیر فرستادم نظر و کامنت یادتون نره🥂💦😐
۱۰.۸k
۰۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.