part ❷❸
#part_❷❸
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
جلا تو که کشتی ما رو اره والا کم بیل ادا بریم باهم یه جا با صفا هرچی دلته تو ازم بخوا بمون پیشم.... علی : 🕺 همه : 😂 امیر : این چ سمی بود من دیدم علی : ها چته؟! حامیم : علی تو رو خدا بیا اینجا الان مشتری میاد آبرومون میره علی : نمیام.. اصن میخوام ۵ ساعت برقصم یه آهنگ دیگ باز کن حامیم : رفتم ضبط رو قطع کردم علی اومد نشست سر جاش علی : ... رهام : علی ب دل نگیر حرفاشونو یونا : ببخشید اگه ناراحت شدی علی : اگ ناراحت نشده باشم چی؟!؟ یونا : دیگ اون موقع نبخشید 😂 علی : بچه ها من رفتم کاری ندارین؟! خدافض همه : گودبای Ali : از کافه حامیم بیرون اومدم یکم هوا بخورم داشتم میرفتم سمت خونه سوار ماشین شدم گوشیم زنگ خورد ... جواب دادم که گفت ۹ تیر برا کنسرت تو تبریز آماده شم.. هوف اصن حوصله نداشتم زود رسیدم خونه رفتم تخت دراز کشیدم یه ثانیه نشد چشام گرم شد خوابیدم... 9 : 32 از خواب بیدار شدم همه جام سست شده بود نمیتونستم تکون بخورم انگا مثلا ۳ شب خوابیدم 😂 خوب بیدار شم یه پیتزا سفارش دادم خیلی گشنم بود همین که غذا رسید سریع خوردم ، لباسامو پوشیدم رفتم سمت خونه مسیح چون اون از پیش بچه ها اومده بود رسیدم... آیفون رو زدم درو باز کرد
مسیح : به به داداش خوبی؟!
علی : خوبی؟! اجازه هس بشینم ؟!؟
مسیح : آره بشین برات قهوه بیارم
علی : مسیح یه خواهشی داشتم ازت
مسیح : بله جانم
علی : میش امشب خونه تو بمونم یونا هم خونه نیس میترسم
مسیح : البته مث خونه خودته راحت باش
علی : ممنون
#khanevadeh_hoseleh_sar_bar
جلا تو که کشتی ما رو اره والا کم بیل ادا بریم باهم یه جا با صفا هرچی دلته تو ازم بخوا بمون پیشم.... علی : 🕺 همه : 😂 امیر : این چ سمی بود من دیدم علی : ها چته؟! حامیم : علی تو رو خدا بیا اینجا الان مشتری میاد آبرومون میره علی : نمیام.. اصن میخوام ۵ ساعت برقصم یه آهنگ دیگ باز کن حامیم : رفتم ضبط رو قطع کردم علی اومد نشست سر جاش علی : ... رهام : علی ب دل نگیر حرفاشونو یونا : ببخشید اگه ناراحت شدی علی : اگ ناراحت نشده باشم چی؟!؟ یونا : دیگ اون موقع نبخشید 😂 علی : بچه ها من رفتم کاری ندارین؟! خدافض همه : گودبای Ali : از کافه حامیم بیرون اومدم یکم هوا بخورم داشتم میرفتم سمت خونه سوار ماشین شدم گوشیم زنگ خورد ... جواب دادم که گفت ۹ تیر برا کنسرت تو تبریز آماده شم.. هوف اصن حوصله نداشتم زود رسیدم خونه رفتم تخت دراز کشیدم یه ثانیه نشد چشام گرم شد خوابیدم... 9 : 32 از خواب بیدار شدم همه جام سست شده بود نمیتونستم تکون بخورم انگا مثلا ۳ شب خوابیدم 😂 خوب بیدار شم یه پیتزا سفارش دادم خیلی گشنم بود همین که غذا رسید سریع خوردم ، لباسامو پوشیدم رفتم سمت خونه مسیح چون اون از پیش بچه ها اومده بود رسیدم... آیفون رو زدم درو باز کرد
مسیح : به به داداش خوبی؟!
علی : خوبی؟! اجازه هس بشینم ؟!؟
مسیح : آره بشین برات قهوه بیارم
علی : مسیح یه خواهشی داشتم ازت
مسیح : بله جانم
علی : میش امشب خونه تو بمونم یونا هم خونه نیس میترسم
مسیح : البته مث خونه خودته راحت باش
علی : ممنون
۳.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲