خـشـم عـشــق ( غـزل )

افــتــاده‌ای با مـن ســـر قــوز یــواشــی
پشــت ســر مــن می‌کنی دشــمن تراشی

بــی پــرده و رُک ؛ گفتــمان داری بگو تا :
از آشنــایـی نشنــوم حــرف و حــواشی

دیده فـرو بستی و دستــت روی گوشـت
کــردی فقــط داد و هـوار گوشــخراشی

با روغـــن کیــنه و یــا بـا حبّــهٔ غیـــظ :
به به برایــم عـایـدست پختی چه آشـی

آوار گـــردد روی دل ؛ دیـــوار مـهـــرت
داری ستــون زنــدگی را مـی‌خــراشـی !

بـاور نکــن در مــوردم آنــچه شـنـیدی :
کار حسـود اینـست فقــط از هم بپـاشی

دل دوستت دارد چـو بر خوشبختی تو :
هرگز نخواهد کرد ، دریغ از هیچ تلاشی

راز من و تو منتهی‌ست بر نقطهٔ خاص !
" ای کاش محرم باشی و مجرم نباشی "


#خشم‌عشق
#یزدان_ماماهانی
#سرایش۳۰_۵_۱۳۹۹
_🎹♥️ اُرگـ ســـــرخ ♥️🎹_
دیدگاه ها (۰)

دلــربـاعـی

آغـوش ( دلــربـاعـی )

لینک

وداع ( غـزل )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط