یک مشت حرف خیس در قلب دفترم

یـک مُـشـت حَـرفِ خیـس در قـلـبِ دَفـتـرمـ ~ .. .
یـک دِشنـه دَر گـلـو یـک کُـلـت دَر سـرمـ ~ .. .


۰۰:۲۹
دیدگاه ها (۲)

مـآ پـیـش مـی رویـمـ روـیِ طـنـآبِ دآر ~ .. .#ش.ن+عآشقِ این ...

سَـنـگـر سـکـوت نـی ـست دَر جنـگ بـآ شُغـآد ~ .. .تـآ شـعـر ...

حـآلـآ کـه گــیـجِ گــیــجِ ،حـآلـآ کـه مـسـتِ مـسـتِ ،بـآ م...

یـک پـنـجـره نـبـود ، دیــوآر شُــد صـدآ ~ .. .#ش.ن۰۰:۲۵

خدمتکار رفت و ته یهو دست کوک رو گرفت و اونو به پشت خوابوند و...

(ویو فردا صبح)(ویو کوک)ساعت شش صبح بود بلند شدم دیدم ته جفتم...

وقتی با خودش میبره حموم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط