میکشم آخر به صحرا، خانقاه خویش را
میکشم آخر به صحرا، خانقاه خویش را
تا به ابر و باد بخشم اشک و آه خویش را
با کدامین سر امید سایبان باید مرا
پیش خود گاهی کنم قاضی کلاه خویش را
خورده ام از بس که چوب ساده لوحی های خویش
میگزم هر لحظه دست اشتباه خویش را
قسمتم بین در قیامت هم عذابم اندک است
با چه رویی، رو کنم نقش گناه خویش را
پس به رویم بسته شد در ها ز بام دیگران
روز و شب بینم طلوع مهر و ماه خویش را
ولی تا سر شوقم اکنون ساقی مستی کجاست
گسترانم تا بساط دلبخواه خویش را
مستی از آن من سرگشته الفت بسته است
تا برم از خاطر اوقات، سیاه خویش را
ای جزابند زمان، با اشک، عذرم می پذیر
مو به مو بر چهره بنشاندم، گواه خویش را
مجلس دیوانگان دیوانسرای ظلم نیست
من ز هر دیوار کردم باز، راه خویش را
بر سر بازار عالم، بوی احسانی نبود
تا به کشکول افکنم برگ گیاه خویش را
بیژن عشقم ولی، آن رستمی ها مرده اند
خود مگر بردارم از ره، سنگ چاه خویش را
«معینی کرمانشاهی، نامه عمر»
#anime #otaku #wallpaper #anime_girls #انیمه #اوتاکو #والپیپر #والپیپر_انیمه #beauty #شعر #غزل #معینی_کرمانشاهی #کرمانشاهی
تا به ابر و باد بخشم اشک و آه خویش را
با کدامین سر امید سایبان باید مرا
پیش خود گاهی کنم قاضی کلاه خویش را
خورده ام از بس که چوب ساده لوحی های خویش
میگزم هر لحظه دست اشتباه خویش را
قسمتم بین در قیامت هم عذابم اندک است
با چه رویی، رو کنم نقش گناه خویش را
پس به رویم بسته شد در ها ز بام دیگران
روز و شب بینم طلوع مهر و ماه خویش را
ولی تا سر شوقم اکنون ساقی مستی کجاست
گسترانم تا بساط دلبخواه خویش را
مستی از آن من سرگشته الفت بسته است
تا برم از خاطر اوقات، سیاه خویش را
ای جزابند زمان، با اشک، عذرم می پذیر
مو به مو بر چهره بنشاندم، گواه خویش را
مجلس دیوانگان دیوانسرای ظلم نیست
من ز هر دیوار کردم باز، راه خویش را
بر سر بازار عالم، بوی احسانی نبود
تا به کشکول افکنم برگ گیاه خویش را
بیژن عشقم ولی، آن رستمی ها مرده اند
خود مگر بردارم از ره، سنگ چاه خویش را
«معینی کرمانشاهی، نامه عمر»
#anime #otaku #wallpaper #anime_girls #انیمه #اوتاکو #والپیپر #والپیپر_انیمه #beauty #شعر #غزل #معینی_کرمانشاهی #کرمانشاهی
۳.۱k
۰۱ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.