ایستادم مقابلش و گفتم: پلڪــ نزن لطفا! بگذار سیر ببینمت. آخر میـدانے عمریست چشمم را بہ زمین دوختہ ام تانگاهم جز بہ نگاهت گرہ نخورد ...
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.