می روم اما بدان برگشتنی درکار نیست
می روم امـا بـدان! بـرگــشتنی درکـار نـیست
گــرچـه حـلاجـم ولـی تـقـدیر تلخم دار نـیست
حـجـم ایـن تـنـهایی من سبـز می ماند ولـی...
آنچه پر زد از قفس سهراب جان!یک سار نیست
بی سرانـجامـی سرانجام من و این عشق بـود...
در گـلستان تو یک گـل بـین صـدهـا خار نـیست
بـعـد از این آسوده خواهم خـفت، اما بــاز هـم...
خــواب مـیبینم تـورا هرشب که بختم یار نیست
بـعد از ایـن حـوا نخواهم شد که آدم نیست...نه!
خـوشـه ی مـمـنوعــه گـویا بین گندمزار نـیست
گــفـتـه بــودی عـاشـقـی،اما نبودی!عشق که...
حس پـرواز و سبکـبـالـیست،یـک سربار نـیست!
مـی روم هـرچــند بـی مـقـصـدتـرم از بـادهـا...
مـی روم حـتی اگـــر بـرگـشـتنی درکار نیست!
گــرچـه حـلاجـم ولـی تـقـدیر تلخم دار نـیست
حـجـم ایـن تـنـهایی من سبـز می ماند ولـی...
آنچه پر زد از قفس سهراب جان!یک سار نیست
بی سرانـجامـی سرانجام من و این عشق بـود...
در گـلستان تو یک گـل بـین صـدهـا خار نـیست
بـعـد از این آسوده خواهم خـفت، اما بــاز هـم...
خــواب مـیبینم تـورا هرشب که بختم یار نیست
بـعد از ایـن حـوا نخواهم شد که آدم نیست...نه!
خـوشـه ی مـمـنوعــه گـویا بین گندمزار نـیست
گــفـتـه بــودی عـاشـقـی،اما نبودی!عشق که...
حس پـرواز و سبکـبـالـیست،یـک سربار نـیست!
مـی روم هـرچــند بـی مـقـصـدتـرم از بـادهـا...
مـی روم حـتی اگـــر بـرگـشـتنی درکار نیست!
- ۴۳۹
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط