نازنینم
نازنینم
مدتی هست بیخبرم از وجودت
ولی میدانم هم از حال من با خبری
هم دورا دور هوایم را داری.
میخواهم معترف شوم
اعتراف کنم
هر روز که دلتنگی هایم را در دفترچه خاطراتم مینویسم
کمی تامل میکنم
بعد بغض و خنده قاطی میشود در صدایم
براستی رویا این خیلی دلتنگی را چگونه بنویسم
که به چشم بیاید و باور کنند، دلتنگم
راستی نازنین اینگونه فکر کنم بهتر است
مینویسم از این پس، دلتنگتم
اینگونه
خیییییییییییییییییییلللللللللللللللللللییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آسوده بخواب
نازنین
مدتی هست بیخبرم از وجودت
ولی میدانم هم از حال من با خبری
هم دورا دور هوایم را داری.
میخواهم معترف شوم
اعتراف کنم
هر روز که دلتنگی هایم را در دفترچه خاطراتم مینویسم
کمی تامل میکنم
بعد بغض و خنده قاطی میشود در صدایم
براستی رویا این خیلی دلتنگی را چگونه بنویسم
که به چشم بیاید و باور کنند، دلتنگم
راستی نازنین اینگونه فکر کنم بهتر است
مینویسم از این پس، دلتنگتم
اینگونه
خیییییییییییییییییییلللللللللللللللللللییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
آسوده بخواب
نازنین
- ۷۹۵
- ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط