از تو دلگیرم و از دست خودم بیزارم
از تو دلگیرم و از دست خودم بیزارم
امشب اندازه ی یک عمر شکایت دارم
حال ِ من حال ِ خوشی نیست ، دلم می لرزد
وای بر حال ِ من و حال ِ دل ِ بیمارم
بی تو این ثانیه ها می گذرد اما سخت
بی تو شب های زیادی ست که من بیدارم
کاش بودی که کمی حال مرا دریابی
کاش بودی که سر از دامن غم بردارم
بارها خواسته ام سوی تو پرواز کنم
آه .. هر بار می افتد گِرهی در کارم
من خودم را به خیال تو سپردم اما
باید انگار تو را هم به خدا بسپارم
رفتن از شهر تو را دوست ندارم ،دیریست
دل من پیش تو گیر است ،ولی ناچارم
می روم گوشه ای از دوری تو می میرم
آخر قصه همین است که می پندارم....
@,,,,D
امشب اندازه ی یک عمر شکایت دارم
حال ِ من حال ِ خوشی نیست ، دلم می لرزد
وای بر حال ِ من و حال ِ دل ِ بیمارم
بی تو این ثانیه ها می گذرد اما سخت
بی تو شب های زیادی ست که من بیدارم
کاش بودی که کمی حال مرا دریابی
کاش بودی که سر از دامن غم بردارم
بارها خواسته ام سوی تو پرواز کنم
آه .. هر بار می افتد گِرهی در کارم
من خودم را به خیال تو سپردم اما
باید انگار تو را هم به خدا بسپارم
رفتن از شهر تو را دوست ندارم ،دیریست
دل من پیش تو گیر است ،ولی ناچارم
می روم گوشه ای از دوری تو می میرم
آخر قصه همین است که می پندارم....
@,,,,D
۲.۳k
۲۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.