از سوز زهر پیکرم آتش گرفت و سوخت

از سوز زهر پیکرم آتش گرفت و سوخت
یارب ز پای تا سرم آتش گرفت و سوخت

مسمومم و زبانه کشد شعله از تنم
از این شراره بسترم آتش گرفت و سوخت

من یادگار کرب و بلایم که روز و شب
با روضه هاش خاطرم آتش گرفت و سوخت

می سوخت بین تب تن بابا به خیمه ها
صد بار قلب مضطرم آتش گرفت و سوخت

هنگامه ی غروب که غارت شروع شد
هر کس که بود در حرم آتش گرفت و سوخت

یک زن نمانده بود که شعله به تن نداشت
چادر نماز مادرم آتش گرفت و سوخت

معجر دگر به روی سر دختری نماند
دیدم که موی خواهرم آتش گرفت و سوخت

خنده دگر ندید کسی بر لب رباب
تا جای خواب اصغرم آتش گرفت و سوخت

در کوفه تا که راس حسین شهید را
دیدم به نیزه ، حنجرم آتش گرفت و سوخت

آتش به جان آل پیمبر شد آشنا...
از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت

رضا رسول زاده
دیدگاه ها (۹)

alireza Kiani:

وعــــشـــــققــــافیـــــه ‌اشگرچه مشکل است،اما خدا اگر که ...

.لبخَندِ خُدا بَسته به لَبخَندِ حُسین استپَس باش پیِ آنچه خو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط