دوش آمده بود از سر لطفی یارم

#دوش آمده بود از سر لطفی یارم
شب را گفتم فاش مکن اسرارم

شب گفت پس و پیش نگه کن آخر
خورشید تو داری ز کجا صبح آرم؟!

#مولانای_جان 🌹
#شب_بخیـــــر 🍃
دیدگاه ها (۱)

#از نظر گشته نهانای همه را جان و جهانبار دگر رقص کنانبی‌دل و...

#زدی در من یکی آتش،که شد جان مرا مفرشکه تا آتش شود گل خوش،که...

#گوش پنهان کجاست تا شنود از جهان نهان سلام علیک... هر...

#آنک شد هم بی‌خبر هم بی‌اثر از میان جمله او دارد خبرتا نگر...

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

بمان در سینه ام ز آنجا که هم جانی و جانانینفس میگیرم از بویت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط