قدم می زنم

قدم می زنم...
پاهایم در شن ها دفن می شوند
قطرات آب با باد هم بازی شده و صدف ها را به من هدیه می دهند
و وقتی که ماهی ها و مرغ های دریایی بازی مرگ می کنند،
پاهای من در دریا آرامشی می گیرند که در یک نقطه از جهان هم نیست!
خورشید به دریا حسودی می کند و رنگش قرمز می شود
آسمان هم بند های باران را آویزان می کند
ای دریا شعرهایت را روی ماسه حک کن تا آب شورت، شعرها را جلا بخشد

#مهرسا_احمدیان
دیدگاه ها (۲)

و من در انتهای شب به تو می اندیشمبه گرمی دستانت در یک روز سر...

دل‌های ما که بهم نزدیک باشند، دیگر چه فرقی می‌کند که کجای ای...

خدا مـــرا تا اَبدوقف آغـ ـوش تو کرده دلبَــــر!🍃🌼🥂💛 ✍ #زهره...

کاش می‌شد این‌روزهااندوهم را مثل شال‌گردندر گنجۀ لباس بگذارم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط