خاطره ای از شهید ناصر فولادی
خاطره ای از شهید ناصر فولادی
برای اتمام ساختمان بخشداری، به سیمان نیاز داشتیم. یک روز دو کامیون سیمان به بخشداری آوردند، ولی کارگر نداشتیم تا سیمانها را خالی کنیم. ناصر دستبهکار شد و شروع کرد به خالی کردن کیسههای سیمان. وقتی دو کیسه سیمان روی شانههایش گذاشت، یکی از رانندهها پرسید:«این کارگر کیه که اینقدر خوب کار میکند؟»
گفتم:«بخشدار منطقه!»
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
برای اتمام ساختمان بخشداری، به سیمان نیاز داشتیم. یک روز دو کامیون سیمان به بخشداری آوردند، ولی کارگر نداشتیم تا سیمانها را خالی کنیم. ناصر دستبهکار شد و شروع کرد به خالی کردن کیسههای سیمان. وقتی دو کیسه سیمان روی شانههایش گذاشت، یکی از رانندهها پرسید:«این کارگر کیه که اینقدر خوب کار میکند؟»
گفتم:«بخشدار منطقه!»
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدای گرانقدر صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۶۸۸
۰۵ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.