قلبش گرفتو باز دلش بی صدا شکست

قــلبـش گـرفـتـوُ باز دلـش بی صدا شکست
امـشـب دوباره شـاعِرِغـمگین،هجا شکست
 
ای واژگـان،خـبــر به خــداونــد او دهـــیــد
امشب زگریه،آن دِلِ مست از خدا،شکست
 
می ســوخت با دلش؛دِلِ هرصفحه از تـنش
هر بارمی نوشت که:«آن بی وفا شکست»
 
افــتــاد اشـــک؛بعـــد هـم این بخـت نابکار
هــمدستِ با فــلک شدوُ هرعهد را شکست
 
با اشــک می نوشــت دراین بـیــت واپسین
تا خط کِشد به هر که دلش بی بها شکست↓
 
ب
"ظــالـم که نــیست عــشـق،فـقـط زیر بار او.
زیــبـاسـت هرکه خم شدوُ بی ادّعا شکست"
 
شـاعــربه عـهد خود که وفــادار مــانده بود
امــشــب اگر چه باز دلش بی صدا شکست
دیدگاه ها (۱)

لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلمچه بگویم که کمی خوب شود حال دل...

#پاییزبــــرڪَ از درختخستہ شده"پاییز"همش بہونست .💔

شب "آخرین"روز شهریورهم از راه رسید"خوب" یا بدتمام شدالهی"مهر...

#پاییزمیگویند که شهریور تمام شدو مهر در راه است .چه خوش خیال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط