شعری زیبا از همسری شهید برای همسرش

شعری زیبا از همسری شهید برای همسرش:

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است
باز میخندم که یعنی خوب میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت ، واژه ها گُل می کنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست
وقت رفتن میشود، با بُغض میگویم نرو
پُشت پایت اشک میریزم، توی ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از وجودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعدِ تو این کارِ هر روزِ من است
باورِ اینکه نباشی، کارِ آسانی که نیست
دیدگاه ها (۶)

دست در دستم که می گذاری.. دلم سریع حمد و سوره می خواند......

عاجزانه تقاضا میکنم این ویدیو رو ببینین:/:/:/:/ http://www...

آنقدرگفتندنگاهش کن مثلا بچه مذهبی است ها؟؟!!!آنقدرگفتند عجب ...

در خاطری که ” تویـــی ” دیگران محکومند به فراموشیبگذار در گو...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه،از ...

در خیالات خودم در زیر بارانی که نیستمی رسم با تو به خانه از ...

صحنه,پارت یازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط