شعری زیبا از همسری شهید برای همسرش
شعری زیبا از همسری شهید برای همسرش:
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است
باز میخندم که یعنی خوب میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت ، واژه ها گُل می کنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست
وقت رفتن میشود، با بُغض میگویم نرو
پُشت پایت اشک میریزم، توی ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از وجودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعدِ تو این کارِ هر روزِ من است
باورِ اینکه نباشی، کارِ آسانی که نیست
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
می نشینی روبرویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است
باز میخندم که یعنی خوب میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت ، واژه ها گُل می کنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست
وقت رفتن میشود، با بُغض میگویم نرو
پُشت پایت اشک میریزم، توی ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از وجودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفته ای و بعدِ تو این کارِ هر روزِ من است
باورِ اینکه نباشی، کارِ آسانی که نیست
- ۱.۲k
- ۰۴ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط