به خدا گفتم

به خدا گفتم!
چرا مرا از خاک آفریدی؟
چرا از آتش نیستم !؟
تا هرکه قصد داشت بامن بازی کند،
او را بسوزانم !
خدا گفت: تو را از خاک آفریدم
تا بسازی ! . . . نه بسوزانی !
. از خاک آفریدم تا اگر آتشت زنند ! . . . بازهم زندگی کنی و پخته تر شوی . . .تو را از خاک آفریدم تادر قلبت دانهٔ عشق بکاری ! . . .
و رشد دهی و از میوهٔ شیرینش زندگی را دگرگون سازی ! . . .
دیدگاه ها (۱)

کاش میشدبرای ساعتی مردآنوقت است میفهمیچه کسی از نبودنت دق می...

هیچوقت نخواستمدشمنان خودم را بشناسمچون میدونستمخیلی از دوستا...

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریمکه برخی آدم ها فقط میتواننددر قلبم...

در گذر از جاده ی زندگیآموختم....کسانی را که بیشتر دوست میدار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط