امام هادی ع روزی برای کار مهمی سامرا را به مقصد دهکده ای در ...

.
امام هادی (ع) روزی برای کار مهمی سامرا را به مقصد دهکده ای در اطراف ترک کرد در این فاصله عربی سراغ آن حضرت را گرفت به او گفته شد: امام (ع) به فلان روستا رفته است .
مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد وقتی به محضر امام (ع) رسید گفت : من اهل کوفه و از متمسکان به ولایت جدت امیر مؤمنان (ع) هستم ،حاکمی که متوکل در شهر ما گمارده . بسیار بی رحم است . پول زور می خواهد. دستم به هیچ جا بند نیست . ماءمورانش چند بار برای مالیات آمده بودند و چون چیزی در بساط نداشتم ، اسب مرا گروگان گرفته اند، تا پس از پرداخت مالیات آن را برگردانند. باور کنید بچه هایم برای خوردن چیزی ندارند!
امام (ع) پرسید : بدهکاریت چقدر است ؟ عرض کرد : حدود ده هزار درهم .
امام (ع) او را دلداری داد و فرمود ناراحت نباش مشکلت حل خواهد شد .دستوری به تو می دهم عمل کن و از اجرای آن سر متاب : این دستخط را بگیر, هنگامی که به سامرا آمدی مبلغ نوشته شده در این ورقه را از من مطالبه کن هر چند در حضور مردم باشد . مبادا در این باره کوتاهی کنی.
پس از بازگشت امام (ع) به سامرا مرد عرب , در حالیکه عده ای از اطرافیان خلیفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام (ع) به آن حضرت , با اصرار ، دین خود را مطالبه کرد .
امام (ع) با نرمی و ملایمت و عذرخواهی از تاخیر آن ، از وی مهلت خواست تا در وقت مناسب , آنرا پرداخت کند ، ولی مرد عرب همچنان اصرار می کرد که هم اکنون باید بپردازی .
جریان به متوکل رسید. دستور داد سی هزار دینار به امام (ع) بدهند. امام (ع) پولها را گرفت و همه را به آن مردعرب داد.
او پولها را گرفت وگفت خدا بهتر می داند که رسالتش رادرچه خاندانی قراردهد.
.
#دل_را_به_خدا_بسپار
#دوست_خدا
#دلسپرده
#نقی_زیباترین_نام_جهان_است



شهادت امام هادی نقی را به شما و خانواده ی گرامیتان تسلیت عرض میکنم
دیدگاه ها (۷)

مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟خدا پاسخ ...

یکی از اساتید من چند سال پیش اول ماه رجب که رسید گفت : حراجی...

سلام صبحتون بخیر دوستان

ﺗﻌﺪﺍﺩﯼ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻡ ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺴﺖ ﻣﺤﯿﻄﯽ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻣﺘﻤﺮﮐﺰ ﺟﻤﻊﺁﻭﺭﯼ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﮐﻪ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط