جامی شکسته دیدمدر دست میفروشی

جامی شکسته دیدم،در دستِ میفروشی
گفتم:ازین شکسته،چون باده می فروشی
گفتا:که از شکسته،جز آشنا ننوشد
خوش نوشد از شکسته،مستِ شکسته دوشی
رندانِ دل شکسته،جامِ شکسته نوشند
کز ساغرِ شکسته،خوش میرسد سروشی
جامِ جهان نمایست،در دستِ کهنه پوشان
این دولتت نبخشند،تا جامِ غم ننوشی
ای رهروِ طریقت،در عالمِ حقیقت
زنهار! ره نیابی،تا کهنۀ نپوشی
دل چون شکسته گردد،راهی به غیب یابد
این نکته را شنیدم،در خلوت از سروشی.
دیدگاه ها (۲)

شبی بردفترقلبم کشیدم ردپایت را،کشیدم طرح زیبای غروب چشمهایت ...

شدم اسیر هوایی که بی تو می گذردمیان زمزمه هایی که بی تو می گ...

اردیبهشت 1394 سی سخت کوه گول

جاده یاسوج-اصفهان ...عکاس خودم 194/1/1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط