خببب قرعه کشی کردن و

خببب قرعه کشی کردن و
گروه اول= تودوروکی باکوگو میدوریا(قابل حدس بود😀)اوراراکا مو مو
گروه دوم= کامیناری مینتا کیریشیما و.....
.
.
.
چند روز بعد
بچه های یو‌ ای جلوی اتوبوس ها به صف شدن و هر کدوم یه ساک دستشونه‌
مینتا از ذوق یه جا بند نمی شه و همش می‌خواد خودشو بکنه تو چش دخترا
اوراراکا هم که مثل همیشه سعی می کنه مخ دکو رو بزنه(دختره سیریش)
کیریشیما هم داره با باکوگو حرف می‌زنه اما اون حواسش پیش میدوریا س و یکم عصبی می زنه
خبب بالاخره سوار می‌شن
که یهو میدوریا با چهره‌ای که ترکیب ترس و کلافگی بود داد می‌زنه
_آیزاوا سنسه می‌تونین‌ یه لحظه وایسین
دفترچمو فراموش کردم
آیزاوا
_با شه زود برو بیا
چند لحظه بعد
میدوریا تو اتوبوس با دفترچش گیج وایستاده‌
یه جای خالی مونده اونم دقیقا کنار باکوگوئه‌
که البته هیچکدوم از بچه ها به روشون نمیارن از قصد اون جا رو برای میدوریا گذاشتن
میدوریا با حالتی دستپاچه
_اع کاچا...
باکوگو با حالتی کلافه و اخمای تو هم
_هوی نفلهه
صدات در بیاد از پنجره پرتت می‌کنم بیرون
میدوریا ناراحت
_باشه
و کنارش می‌شینه
اتوبوس به راه میفته
چند ساعت بعد
راننده با حالتی آشفته
_آیزاوا سنسه
یه مشکلی داریم
آیزاوا زود خودشو می‌رسونه
_چه مشکلی
راننده
_اون یکی اتوبوس ها رو گم کرد...
اتوبوس محکم به یه چیزی برخورد می کنه
.......
چند لحظه پیش
از دید باکوگو
هی اون احمقو‌
تو خواب هفت پادشاهه‌
میدوریا به خواب تکون تکون می‌خوره
و سرش نزدیکه رو پاهاش بیفته
باکوگو هوفی می کشه و سرش رو می‌چرخونه و با دیدن پچ پچ مشکوک آیزاوا و راننده آروم سعی می کنه بفهمه که قضیه از چه قراره که یهو اتوبوس به یه چیزی می‌خوره
باکوگو شوکه با عملی غیر ارادی میدوریا رو که داشت محکم به صندلی جلو می‌خورد می‌گیره
میدوریا با چهره‌ای سردرگم‌ خواب و کمی وحشت
_کا . کاچان چ‌ی شد؟؟
دیدگاه ها (۳)

پارت ۳ فعککک کننم*

پروفایل رو عوض کردمم😉

با اینا هم تایپ:) enfp

دکو تصمیم گرفته‌وان فور آل رو فدا کنهتا شیگاراکی رو شکت بده:...

کیریشیما_هی‌ بچه ها کجا بودینکامیناری با صورتی خندون_میدوریا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط