hi
موهای روی گردنم رو کنار زدو گفت:کیس مارک های اون لاشی رو هم که نگه داشتی 🐼به تو هیچ ربطی نداره! 🦁میبینیم.. هنول زیبای من
به حول هلم داد و وارد کارخونه شدیم کوک وسط کارخونه به صندلی بسته شده بود و کلی زخم و رد کبودبو کتک داشت اومدم برم سمتش که طنابی که دور کمرن بسته بود رو به سمت خودش کشید و گفت:گل زر که پا نداره بره؟ داره؟ 🐼با دیتای خودم خونت رو میریزم 🦁میبینیم عزیزم. دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و با جلو رفت جلوی کوک قرار گرفتیم کوک سرش رو گرفت بالا خشم رو تو چشم های خسته تش دیدم 🦁میبینی؟ مال منه.. همه ی وجودش مال منه🐰ت.. توی لاشی.. حتی نمیتونی.. یه.. وجب ازش رو مال خودت داشته باشی.. ازش دور شو 🦁نمیتونم.. گل رزم.. میگه نمیتونم.. خنده داره.
برم گدوند سمت خودش و کمرم به بدنش چسبوند هرچی مشت میزدم افاقه نمیکرد و به علاوه..طناب دوز کمرم هم نمیذاشت فاصله بگیرم 🦁مثل اینکه اینشون نمیدونه.. اول مال من بودی. لباش روی لبام قرار گرفت و تمدن تند میبوسیدم مشت های زیادی به هرجایی که میتونستم میزدم داد های کوک رو میشنیدم ولی تغییری ایجاد نیک کرد سرم که کشیدم عقب ولی لبم رو گاز گرفت خدایا نجاتم بده ویو سه بویم پشت یکی از وسایل خراب پناه گرفتم و بهشون نگا کردم نگا پسره ی ای بابا.. چی؟ چطوری جرعت کردی ببوسیش.. کسی نبود و ابن خوب بود.. بلند شدم و اسلحه رو به سمتش نشونه گرفتم و گفتم:میبینم بی ناموسی زیاد شده.. زن یکی دیگه رو هم که میبوسی.. سرش رو بلند کردو همون لحظه تیری توی شکمش خالی کردم اخیر راحت شدم🐶لعنت.. نگبان ها ها! /یه سری نگران از در پشتی ریختن تو بدبخت شدم 🦚هانول دیت و پای کوک رو باز کن! جیمین و چند نفر دگیه هم اومده بودن تو جیم من منو کشوند پشت کیک از وسایل ظاهر جیمین به شدت نگران بود 🐶مکه بهت نگفتم مراقب باش.. 🦚ببخشید جیمین. 🐶ببخشید چیه.. میفهمی باید مراقب خودت باشی میفهمی من نمیتونم اسیب دبدنت رو ببینم اگه بین این تیر هایی که عین بارون تز در و دیوار داره میاد تیر میخوردی چی؟ نمیفهمی برات جون میدم؟ نمیفهمی عاشقتم؟! /اون اون دوستم داره؟ واقعا اونم مثل من.. حسم دو طرفه اس 🦚جی.. جیمین. سرم ور گرفتم بوسه ای به پیشونیم زد و گفت:همین جا بمون.. میرم کوک و هانول رو میارم.. ببرنشون بیرون.. به شدت مراقب باش.. خب؟ منتظر جوابم نبود و اسلحه اش رو وز داشت و رفت چکی به گونه ام زدم که به خودم بیام الان وقت فکر های احساسی نبود جیمین و هانول کوک رو کول کرده بودن یکی از دست های کوک که زیر گردن کوک بود رو گرفتم و گذاشتم ور گردن خودم جیمین داشت میرفت دوباره 🦚کجا میری؟ 🐶هانا طبقه ی بالاعه.. بجنب برو 🦚شیبال. کوک رو بردبم تو یکی از ون ها هانول به شدت ترسیده بود
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.