حیاط خونه آقاجون

☘️حیاط خونه آقاجون
کم از حیاط خونه اسدلله خانِ پدرسالار نداشت... می‌دونی که کدوم سریال رو میگم؟
دور تا دور پر از اتاق‌ بود و گلدون...

تابستون که می‌شد و می‌فهمیدیم آقاجون رفته‌ بازار و لیمو خریده، عروسی ما نوه‌ها بود...
چهارشنبه ظهر که می‌شد راه می‌افتادیم می‌رفتیم سمت خونه آقاجون...
می‌رسیدیم اونجا بوی کاهگل و زمین آب‌پاشی شده با کلی لیمو توی سبد مثل یه عکس بود که هنوز در ذهنم ثبت شده...

همه دورهم لیمو‌ها را می‌شستند، بعد می‌ذاشتن خشک می‌شد و تا فردا که یکی از دوستای آقاجونم می‌اومد اونجا و با دستگاهی که داشت آب لیموها را می‌گرفت...
شیشه‌ها و بطری‌ها پشت سرهم پر می‌شد. هرخونواده سهم خودش رو برمی‌داشت و گوشه‌ای از خونه می‌ذاشت تا شب با خودش ببره...
عجیب حال و هوای خوبی بود...

حالا اوضاع تغییر کرده...
از اون همه شور و هیجان کار جمعی و خاطره‌سازی برای آبلیمو گرفتن، همین مونده که تابستون که میاد، بریم میوه‌فروشی و چند کیلویی لیمو بخریم...
بعد هم تنهایی اونها را بشوریم و بذاریم خشک بشن تا بعد ببریم همون جایی که لیموها را خریدیم بدیم آبشون رو بگیرند؛

آخه میدونی اگه ببریم همونجا ازمون هزینه‌ای نمی‌گیرند...
فروشنده گفته اگه از ما لیمو بخرید، آبگیریش رایگانه...☘️


❤️پ.ن: الانم که فصل آبلیمو گرفتنه و...❤️

📝#آرام_نوشت☘️
#آرام_نوشت
#نوشته
#دلنوشته
دیدگاه ها (۱۴)

☘️بچگی هایِ شما هم ؛دیدنِ جلدِ براقِ وِیفِر ، حال عجیبی داشت...

☘️اعتماد کردن را زیادی یاد گرفته ایم !راستش؛بعضی چیز ها زیاد...

☘️دلم یک خانه ی قدیمی میخواهدیک حال و هوای سنتی و اصیلخانه ا...

☘️چای که مرغوب نباشد چیزی به آن اضافه می کنم؛چوب دارچینی، هِ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط