دستانت

‌ دستانت
ڪه از تَنم دور می‌شود
دوباره پُر میشوم •••
از زخمِ حسِّ نبودن
و تاولِ دردی ڪه
تا عمقِ جانم رسوخ می‌ڪُند
گام هایِ بی تو بودن ِ من •••
بر رویِ این سنگفرش ها
نبودنت را مدام بر قلبم
حڪّاڪی می‌ڪُند •••
تو مثلِ معجونی
سرشار از طعمِ عشق میمانی
ڪه اشڪ هایِ شبانه ام را
مَرهم می نهی •••
و دردهایم را به یَغما می‌سپاری
بیا و مرا آرامم ڪُن •••
دیدگاه ها (۱)

تـــو را ساده دوست دارم،آسان و بی هیاهوتورا اندازهانگشتانی ...

عشق من به تواگر پرنده بود...نه چکاوکنه کبوتران جَلدو نه حتی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط