میل مبهم به نبودن. شوق نیستی. بوسیدن تاریکی. چشم بستن، آر
میل مبهم به نبودن. شوق نیستی. بوسیدن تاریکی. چشمبستن، آرام نفس کشیدن. خیلی آرام، نزدیک مرز توقف تنفس ایستادن. نشنیدن. نگفتن. دورماندن. دورتر ماندن. خیلی دور ماندن.
ندیدن. ندانستن. بیخبری. از یاد بردن. به یاد نیاوردن. جزئی از یک فراموششدگی کلّی بودن.
از رنجی به رنجی کوچ کردن. از عطری به عطری رفتن. نماندن. وقفه نداشتن. کوچرو بودن. در کوهستانهای سرد به آب گرم دریا فکر کردن.
سکوت. بی نوری. تمرین مستمر بی حرفی. تمرین مستمر بی ترسی. از مرگ شعر نوشتن. از زندگی شعر نوشتن. شعرها را نخوانده سوزاندن. از هر رنگی گریختن. بی رنگی. بی دردی. بی درمانی.
به خویش نگریستن، و تاسف خوردن. بی تاسف شدن. میل بیمهار به عضو هیچ گروه انسانی نبودن. به ملال سلام کردن. با ملال خداحافظی کردن. شب، به آمدن روز نگریستن. روز، چشمبهراه شب بودن.
شب، روز، شب. روز، شب، روز. ادامهدادن. ادامه ندادن. ادامهدادن. ادامهدادن. ادامه دادن.
ندیدن. ندانستن. بیخبری. از یاد بردن. به یاد نیاوردن. جزئی از یک فراموششدگی کلّی بودن.
از رنجی به رنجی کوچ کردن. از عطری به عطری رفتن. نماندن. وقفه نداشتن. کوچرو بودن. در کوهستانهای سرد به آب گرم دریا فکر کردن.
سکوت. بی نوری. تمرین مستمر بی حرفی. تمرین مستمر بی ترسی. از مرگ شعر نوشتن. از زندگی شعر نوشتن. شعرها را نخوانده سوزاندن. از هر رنگی گریختن. بی رنگی. بی دردی. بی درمانی.
به خویش نگریستن، و تاسف خوردن. بی تاسف شدن. میل بیمهار به عضو هیچ گروه انسانی نبودن. به ملال سلام کردن. با ملال خداحافظی کردن. شب، به آمدن روز نگریستن. روز، چشمبهراه شب بودن.
شب، روز، شب. روز، شب، روز. ادامهدادن. ادامه ندادن. ادامهدادن. ادامهدادن. ادامه دادن.
۴.۷k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.