شروعی زیبا در تاریکی نور ها سو سو میزنن سفید و یخی شخصیتی
شروعی زیبا در تاریکی نور ها سو سو میزنن سفید و یخی شخصیتی جدید شکوفه های گیلاس در خون فرو میرن اتیش زمستان در سرما فروزان می شود موهای خرمایی رقصان همراه باد چشمان نوازشگرش مرا فرا میخواند برای بهاری دیگر عشق پدید آمده ..... لطافت شبنم را در رفتارش پیدا کردم موهایش مثل زنجیر گرفتارم کرد صدایش شبیه به گل های وحشی مدهوش کننده ست .... تو به من جنون و نشاط دادی من هم به تو ارامش و عشق خواهم داد تو را با کیریستال های یخ ... دوباره ملاقات میکنم حضور تو در زندگی من ماننده تابستانی جاودان بود منتظرت میمانم تا انتهای بدی و تاریکی تا صورتت را در نوری روشن و گرما بخش یک دل سیر ببینم گرمای تنت تا روز مُود با من میماند و خواهد ماند ......
میدونم اولش بد شد
میدونم اولش بد شد
۲۷۷
۰۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.