امام جماعت یکی از مساجد شیراز می گفت: «در اولین روزهای پس
امام جماعت یکی از مساجد شیراز می گفت: «در اولین روزهای پس از فتح خرمشهر پیکر 28 تن از شهدای عملیات آزادسازی خرمشهر را به شیراز آورده بودند. پس از این که خیل جمعیت حزب الله در قبرستان دارالرحمه ی شیراز بر اجساد مطهر و گلگون این شهیدان نماز خواندند. علمای شهر که در مراسم حضور داشتند، مسئولیت تلقین شهدا را بر عهده گرفتند، از جمله خود من.
وقتی درون قبر رفتم و شروع به تلقین شهیدی کردم، با صحنه ای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم، تا جایی که ناچار شدم به دلیل انقلاب روحی، تلقین را نیمه کاره رها کنم و از قبر بیرون بیایم.
ماجرا این بود که هنگام قرائت نام مبارک ائمه در تلقین، تا به اسم مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) رسیدم، مشاهده کردم که شهید انگار زنده است، لبخندی زد و سرش را تا نزدیکی سینه به حالت احترام پایین آورد.»
وقتی درون قبر رفتم و شروع به تلقین شهیدی کردم، با صحنه ای بس عجیب و تکان دهنده مواجه شدم، تا جایی که ناچار شدم به دلیل انقلاب روحی، تلقین را نیمه کاره رها کنم و از قبر بیرون بیایم.
ماجرا این بود که هنگام قرائت نام مبارک ائمه در تلقین، تا به اسم مبارک حضرت صاحب الزمان (عج) رسیدم، مشاهده کردم که شهید انگار زنده است، لبخندی زد و سرش را تا نزدیکی سینه به حالت احترام پایین آورد.»
۸۵۹
۱۸ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.