پارت

پارت6
حالا خودش داشت وسایل های یونا رو توی جعبه میزاشت
نامجون: هی کوک داری چیکار میکنی؟
کوک: هیونگ م.. من یه تصمیمی رفتم
نامجون: چی چه تصمیمی
کوک: من میخوام یه بچه به سرپرستی قبول کنم
نامجون: چیی (بلند)
ویو ادمین
صدای بلند نامجون جوری بود که تهیونگ و جین که پایین نشسته بودن شنیدن و خودشونو زود به بالا رسوندن
تهیونگ: چیشده هیونگ؟
نامجون: جین این عقلشو از دست داده
جین: مگه چیشد حالا؟
نامجون: هیچی اقا میخواد یه بچه به سرپرستی بگیره
جین: اره کوک؟ نام راست؟
کوک: ارههیونگ.. من میخوام سرپرستی یه دختر کوچولو رو که اسمش یونا هست روبرعهده بگیرم اون بچه مثل من خانوادشو تویه تصادف از دست داده
اونه که فقط منو درک میکنه اونه که باهام مهربونه(قطرات اشک)
نامجون: خاب سرپرستی یه پسر بچه رو به عهده بگیر دختر بچه مسئولیت داره نگهداریش
کوک: درسته پسر بچه خوبه ولی دختر یچیزه دیگست دختره که غمتو میخوره دختره که هواتو داره جین هیونگ تو خودت دختر داری میدونی مهر پدر دختری چه شکلیه حالا من یه فرست دیگه پیدا کردم تا دوباره پدر شم پس خواهشن ازنم نگیرینش
ویوجین
بعد از شنیدن حرف تای کوک یاد جینا افتادم و خودمو کا کوک گذاستم
نامجون: کوک کمتر چرت پرت بگو داری با اینده خودت بازی میکنی بچهه
اروم دستمو گذاشتم رو شونه نامجون و گفتم
جین: هعی نامجون تمومش کن حق با کوکه وقتی میتونه یبار دیگه شانس پدر شدن رو تجربه کنه چرا باید جلوشو بگیریم
نامجون:....
شرط
لایک32
فالو2
__~_~_~
شرمنده دوستان اگه کم شد م
حالم زیاد خوب نیست 🙏🏻💔
دیدگاه ها (۱۱)

من مردم برای این کاپل جذاببب😎🥲💙

من برگشتممممم.. ولی خاب بی انرژیی🥲خستگی هزار از صدکوفتگی بدن...

ما دختر به دنیا اومدیم که... 😎💙📎

و دوباره مناسبتی بدون شما💔🥲﴿بازم میگم این ویدیو برای قبل از ...

عشق مخفی پارت 5

پارت ۲ یک ماه برای ۷ آسمان

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼شیر و قهوه پارت ۴ی : خب بریم خونه؟جین : آره ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط