تصور کن آدم میتونست انتخاب کنه جای کی یا چی باشه
تصور کن آدم میتونست انتخاب کنه جای کی یا چی باشه
یعنی هر روز که بیدار شد اونی باشه که میخواد.
میدونی من دلم چی میخواست؟!
شاید جای پیرمرد همسایه ای باشم
که هر روز صبح با صدای خوابآلودت بهش سلام میکنی،
یا جای آرایشگرت
که هربار انگشتاشو لای موهات میبره❤
و یا شونه ای که هر روز به موهات میزنی.
یا اصلا جای بالشی که هرشب تا صبح سرتو بغل میکنه...
شاید جای بوی بارونی که با ولع نفس میکشی!💜
یا اون لیوان چای
-وقت خستگیات- که نمیتونی تا سرد شدنش صبر کنی،
یا نه،
اون فنجون قهوه ی سفید با گلای صورتی میشدم که هر روز با صدای موزیک منو ببوسی!
و شاید پیرهن موردعلاقه ت میشدم که همیشه بوی تنت رو بدم،
یا تختت که وقتی خسته ای بهش پناه می بری و تنت رو میسپاری بهش...
اصلا من هرچیزی میشدم که تو دوس داری!❤
هر چیزی که حال خوبت رو می بینه
هر چیزی که با فکر کردن بهش دلت قرص میشه و چشمات میخنده...
یه چیز خیلی مهم مثل هوایی که نفس میکشی،
مثل خونی که تو رگات جریان داره
تو رگ گردنت...
آره!
پیداش کردم!
من خونی که تو رگ گردنت جریان داره میشدم.
هر روز
هروز...!!!
یعنی هر روز که بیدار شد اونی باشه که میخواد.
میدونی من دلم چی میخواست؟!
شاید جای پیرمرد همسایه ای باشم
که هر روز صبح با صدای خوابآلودت بهش سلام میکنی،
یا جای آرایشگرت
که هربار انگشتاشو لای موهات میبره❤
و یا شونه ای که هر روز به موهات میزنی.
یا اصلا جای بالشی که هرشب تا صبح سرتو بغل میکنه...
شاید جای بوی بارونی که با ولع نفس میکشی!💜
یا اون لیوان چای
-وقت خستگیات- که نمیتونی تا سرد شدنش صبر کنی،
یا نه،
اون فنجون قهوه ی سفید با گلای صورتی میشدم که هر روز با صدای موزیک منو ببوسی!
و شاید پیرهن موردعلاقه ت میشدم که همیشه بوی تنت رو بدم،
یا تختت که وقتی خسته ای بهش پناه می بری و تنت رو میسپاری بهش...
اصلا من هرچیزی میشدم که تو دوس داری!❤
هر چیزی که حال خوبت رو می بینه
هر چیزی که با فکر کردن بهش دلت قرص میشه و چشمات میخنده...
یه چیز خیلی مهم مثل هوایی که نفس میکشی،
مثل خونی که تو رگات جریان داره
تو رگ گردنت...
آره!
پیداش کردم!
من خونی که تو رگ گردنت جریان داره میشدم.
هر روز
هروز...!!!
۳.۲k
۲۷ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.