رمان:من ارباب توعم
رمان:من ارباب توعم
part42
دیانا:رفتم پایین ارسلان خاب بود انگار متین و نیکا اومده بودن
ارسلان:کم کم بیدار شدم و دیدم دیانا نیست رفتم پایین
دیانا:صدای قدم میومد حدس زدم ارسلانه
ارسلان:سلام جوجه بهتری؟
دیانا:اره خوبم
ارسلان:نیکا و متین کجان؟
دیانا:نیکا تو اتاقشه متین هم رفت شرکت
ارسلان:اوکی ساعت چنده؟
دیانا:11
ارسلان:اوکی من میرم پیش نیکا الان میام
دیانا:باشه منم میزو درس میکنم بیا صبونه بخوریم
ارسلان:باش
نیکا:دیروز که با متین رفتم بیرون نمیدونم زد به سرش و داخل ماشین داشتم اهنگ میخوندم زد تو دهنم چون کنار لبم کبوده نتونستم بر بیرون پیش دیانا و ارسلان
ارسلان:در زدم و رفتم داخل
نیکا:عهه جانم ارسلان
ارسلان:سلام جوجه چرا نمیای بیرون؟
نیکا:چیز...چیزه....اممم الا..
ارسلان:چیزی شده نیکا؟
نیکا:چی.. نه نه.. الان میام بیرون
ارسلان:فقط زود
نیکا:عوفففف خداروشکر کبودی لبمو ندید یکم کرم پودر زدم رو لبم و یه رژلب رنگ لبم و رفتم پیش ارسلان و دیانا برا خوردن صبونه
دیانا:سلام اوشکل خانم
نیکا:سلام بر دیانای اودم چه میکنیی؟
دیانا:عیزم من صاحب دارم من دیانات نیستم😂
نیکا:بلند خندیدم برا اینکه نفهمن حالم بده اهااا منم صاحب دارم متاسفانه شرکته😂
دیانا:بشین عزیزم
نیکا:نشستم کنار دیاناو شروع کردم به خوردن
دیانا:نیکا دیشب ساعت چند اومدین؟
نیکا:ساعت 12 شما بتون خوش گذشت؟
دیانا:نه زیاد
نیکا:مرص دیانا
دیانا:تو که زیاد نخوردی
نیکا:نه دیگه نمیخورم
دیانا:اوکی و از اشپزخونه رفت بیرون
ارسلان:این یه چیزیش هستاا
دیانا:ارهه باید بفهمم
ارسلان:اوکی
نیکا:داشتم رژلب و کرم پودرمو پاک میکردم که بخابم یکم
دیانا:صبونمو خورمو بدون در زدن رفتم اتاق نیکا
نیکا:هیننننن دیاناااا چرا در نمیزنیی؟
دیانا:ن.نیکا ل..ل..لبت چش شده؟
نیکا:هیچیی
دیانا:میخای به ارسلان بگم؟
نیکا:نه نه توروخداااا
دیانا:نیکا نگرانته
نیکا:توروخدا دیانا هیچییی بهش نگوو
دیانا:باشه
نیکا:مرص
دیانا:خب بیا تعریف کن چت شده
نیکا:موقعی که با متین رفتم بیرون نمیدونم یکی زنگش زد رید به اعصابش و منم با اهنگ میخوندم یهو متین محکم با پشت دست زد تو دهنم اولش مزه خون تو دهنم بود توی دوربین گوشیم که نگاه کردم بغل لبم پاره شده بود(با گریه و بغض)
دیانا:.....
part42
دیانا:رفتم پایین ارسلان خاب بود انگار متین و نیکا اومده بودن
ارسلان:کم کم بیدار شدم و دیدم دیانا نیست رفتم پایین
دیانا:صدای قدم میومد حدس زدم ارسلانه
ارسلان:سلام جوجه بهتری؟
دیانا:اره خوبم
ارسلان:نیکا و متین کجان؟
دیانا:نیکا تو اتاقشه متین هم رفت شرکت
ارسلان:اوکی ساعت چنده؟
دیانا:11
ارسلان:اوکی من میرم پیش نیکا الان میام
دیانا:باشه منم میزو درس میکنم بیا صبونه بخوریم
ارسلان:باش
نیکا:دیروز که با متین رفتم بیرون نمیدونم زد به سرش و داخل ماشین داشتم اهنگ میخوندم زد تو دهنم چون کنار لبم کبوده نتونستم بر بیرون پیش دیانا و ارسلان
ارسلان:در زدم و رفتم داخل
نیکا:عهه جانم ارسلان
ارسلان:سلام جوجه چرا نمیای بیرون؟
نیکا:چیز...چیزه....اممم الا..
ارسلان:چیزی شده نیکا؟
نیکا:چی.. نه نه.. الان میام بیرون
ارسلان:فقط زود
نیکا:عوفففف خداروشکر کبودی لبمو ندید یکم کرم پودر زدم رو لبم و یه رژلب رنگ لبم و رفتم پیش ارسلان و دیانا برا خوردن صبونه
دیانا:سلام اوشکل خانم
نیکا:سلام بر دیانای اودم چه میکنیی؟
دیانا:عیزم من صاحب دارم من دیانات نیستم😂
نیکا:بلند خندیدم برا اینکه نفهمن حالم بده اهااا منم صاحب دارم متاسفانه شرکته😂
دیانا:بشین عزیزم
نیکا:نشستم کنار دیاناو شروع کردم به خوردن
دیانا:نیکا دیشب ساعت چند اومدین؟
نیکا:ساعت 12 شما بتون خوش گذشت؟
دیانا:نه زیاد
نیکا:مرص دیانا
دیانا:تو که زیاد نخوردی
نیکا:نه دیگه نمیخورم
دیانا:اوکی و از اشپزخونه رفت بیرون
ارسلان:این یه چیزیش هستاا
دیانا:ارهه باید بفهمم
ارسلان:اوکی
نیکا:داشتم رژلب و کرم پودرمو پاک میکردم که بخابم یکم
دیانا:صبونمو خورمو بدون در زدن رفتم اتاق نیکا
نیکا:هیننننن دیاناااا چرا در نمیزنیی؟
دیانا:ن.نیکا ل..ل..لبت چش شده؟
نیکا:هیچیی
دیانا:میخای به ارسلان بگم؟
نیکا:نه نه توروخداااا
دیانا:نیکا نگرانته
نیکا:توروخدا دیانا هیچییی بهش نگوو
دیانا:باشه
نیکا:مرص
دیانا:خب بیا تعریف کن چت شده
نیکا:موقعی که با متین رفتم بیرون نمیدونم یکی زنگش زد رید به اعصابش و منم با اهنگ میخوندم یهو متین محکم با پشت دست زد تو دهنم اولش مزه خون تو دهنم بود توی دوربین گوشیم که نگاه کردم بغل لبم پاره شده بود(با گریه و بغض)
دیانا:.....
۱.۴k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.