هیچوقت بیشتر از یک ربع نتوانسته بودم دلخور باشم از تو میدانستی که عادت ...
.
هیچوقت بیشتر از یک ربع نتوانسته بودم دلخور باشم از تو. میدانستی که عادت ندارم قهر کنم. نگار بد خواب شده بود و نقنق میکرد. بلند شدی رفتی سراغش. بنیامین تب کرده بود و سرفه میکرد. چشمهایش را باز کرد و نگاهم کرد. لبخند زدم و گفتم: " بهتر شدی پسرم؟"
نالهای کرد و گفت: " من گنج شده بودم مامان. باید بهار پیدام میکردی."
بلند شدم و میلهای بافتنیام را آوردم. یک هفته بود که نسترن خانم برایم کاموای صورتی فرستاده بود تا برای نگار کلاه و شال گردن ببافم و نگاهش نمیکردم.
کنار گوش بنیامین گفتم: " میخوام برای پرندهها لباس ببافم."
.
.
هیچوقت بیشتر از یک ربع نتوانسته بودم دلخور باشم از تو. میدانستی که عادت ندارم قهر کنم. نگار بد خواب شده بود و نقنق میکرد. بلند شدی رفتی سراغش. بنیامین تب کرده بود و سرفه میکرد. چشمهایش را باز کرد و نگاهم کرد. لبخند زدم و گفتم: " بهتر شدی پسرم؟"
نالهای کرد و گفت: " من گنج شده بودم مامان. باید بهار پیدام میکردی."
بلند شدم و میلهای بافتنیام را آوردم. یک هفته بود که نسترن خانم برایم کاموای صورتی فرستاده بود تا برای نگار کلاه و شال گردن ببافم و نگاهش نمیکردم.
کنار گوش بنیامین گفتم: " میخوام برای پرندهها لباس ببافم."
.
.
- ۳۱.۳k
- ۰۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط