تو فیلم inception یه جایی تو رویا لئوناردو دی کاپریو زنش

تو فیلم inception یه جایی تو رویا لئوناردو دی کاپریو زنشو( ماریون کوتیار) و میبینه ، همینجوری نگاش میکنه و لحظه ی آخر بهش میگه که " من بیش از حد توانم دلم واست تنگ شده..."
معشوقش لبخند میزنه و میره، راست راستش هیچیِ دیگه از اون صحنه یادم نیست جز نگاه مات دی کاپریو و جمله ایی که آخر سر میگه.
حق باهاشه؛ خیلی وقتا تو زندگی بیش از حد توانمون دلمون واسه یه سری تنگ میشه...جوری که نفس ادامه دادن و میگیره از آدم.
مثل اینکه وقتی داری گریه میکنی بدویی، یه جایی بالاخره وسط نفس نفس زدنا مجبوری خم شی و هق هق کنی...
مجبوری بشینی روبروش، روبروی رویاش، عکسش، خاطراتش، همونجور مات و درمونده بگی " من بیش از حد توانم دلم واست تنگ شده..."
حتا نگی برگرد.حتا نگی بمون، حتا نگی دوست دارم.
فقط همین،
صورتشو بگیری بین دستات، با همون بغض و خستگی؛ درحالی که سعی میکنی اون اشک لعنتی خط خیس نشه رو صورتت، به چشماش زل بزنی و بگی:
" بیش از حد توانم دلم واست تنگ شده..."
دیگه نمیتونم...
تو که غریبه نیستی...کم آوردم!
دیگه نمیتونم ازت فرار کنم.
دیگه نفس ندارم.
"من بیش از حد توانم دلم واست تنگ شده..."

#فاطمه_زهرا_عباسی
دیدگاه ها (۲)

‏ولی همیشه هم همدردی به درد آدم نمیخوره یکیم باید باشه که گا...

‏گاهی وقتها با هر بار فکر کردن بِهشیه معذرت خواهی به خودت بد...

وقتی لحظه هات تبدیل به خاطره میشن تازه میفهمی چیو از دست داد...

حواسمون باشه که یه وقتایی از چی میگذریم در ازای چی !واسه پشی...

پارت ۲

پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط